گفت و گو

ده نگاه؛ جریان‌شناسی ادبیات داستانی پایداری/ 17-67

قدسیه پایینی

محسن پرویز
مدیریت فرهنگی مبتنی بر واقعیت میدان
محسن پرویز از اعضای مؤسس انجمن قلم ایران و در دوره‌های متعدد عضو هیئت مدیرۀ انجمن بوده است. او به‌عنوان کارشناس فرهنگی با نهادها و مراکز فرهنگی مختلفی همکاری داشته و از جمله، عضو کمیته‌های «تدوین سند مهندسی فرهنگی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران و مدیریت کلان‌دستگاه‌های فرهنگی» زیرمجموعۀ شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده است. پرویز در دوره‌های مختلفی به‌عنوان داور با جشنواره‌های کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، کتاب سال دفاع مقدس، قلم زرین، داستان انقلاب، شهید غنی‌پور و جایزۀ ادبی شهید اندرزگو و… همکاری داشته است.

در حوزۀ ادبیات یا هنر مکتوب، دو گونه شعر و داستان داریم که خلاقیت و آفرینندگی، به‌معنای واقعی کلمه، در آن‌ها به‌چشم می‌خورد. سایر گونه‌ها این میزان از تخیل را ندارند.
ادبیات داستانی دفاع مقدس ذیل همین گونۀ خلاقانۀ ادبیات از همان سال‌های ابتدایی جنگ در رده‌های سنّی کودک و نوجوان و بزرگسال شکل گرفت، تولیدات اولیۀ کودک و نوجوان در حوزۀ ادبیات داستانی، به‌لحاظ کمّی و کیفی، برتری داشت و در طول زمان ادبیات داستانی بزرگسال نیز تقویت شد. در کنار این‌ها از همان سال‌های آغازین گونۀ ادبی دیگری به نام زندگی‌نامۀ داستانی خلق شد که به‌نوعی پیش از دفاع مقدس در ایران وجود نداشت.
در اوایل دهۀ شصت ما چند نهاد و فعالیت مشخص داشتیم که به‌عنوان کانون‌های اصلی تولید انواع مختلف ادبیات مرتبط با انقلاب و دفاع مقدس فعالیت ویژه داشتند. یکی از آن‌ها حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی بود، یکی دیگر مجلات خاصی بود که در دهۀ شصت پرطرفدار بودند. یکی دیگر از کانون‌های اصلی بخش‌های فرهنگی سپاه بود که به‌طور مشخص در این حوزه فعالیت زیادی داشتند.
مجموعه‌‌ای که آقای سرهنگی در حوزۀ هنری راه‌اندازی کرد، بیشتر به جنبۀ‌ ثبت خاطرات و حفظ و بازنویسی آن‌ها می‌پرداخت و طبیعتاً در این دایره قرار نمی‌گیرد، اگرچه زحمت زیادی هم در آن مقطع زمانی کشیدند. در کنار این فعالیت ما در حوزۀ هنری شاهد برگزاری کلاس‌های داستان‌نویسی و جلسات نقد و بررسی شعر بودیم و نشریات حوزۀ هنری، به‌ویژه نشریۀ سورۀ نوجوان که برای ردۀ سنّی کودک و نوجوان منتشر می‌شد؛ به‌طور مشخص در حوزۀ ادبیات داستانی فعالیت‌ داشتند و کتاب‌هایی هم تحت عنوان «سورۀ بچه‌های مسجد» و بعد هم برای بزرگسالان تحت عنوان «سوره» منتشر می‌کردند.
بخش زیادی‌ از این‌ها تحت تأثیر دفاع مقدس بود و به موضوع دفاع مقدس می‌پرداختند و بسیاری از شاعران و نویسندگانی که بعداً به‌ویژه در حوزۀ شعر صاحب نام شدند نخستین آثارشان را در آنجا منتشر کرده‌اند. در نشریاتی هم مانند کیهان بچه‌ها به سرپرستی مرحوم امیرحسین فردی، جلسات نقد داستان برگزار می‌شد و فعالیت‌هایی نیز آن مرحوم در مسجد جوادالائمه داشت.
سپاه نیز در ایام جنگ صرفاً مأموریت نظامی نداشت. سپاه مجلات بسیار پرطرفداری داشت، و نشریه‌ای برای بزرگسالان تحت عنوان پیام انقلاب، نشریه‌ای برای جوان‌ترها با نام امید انقلاب، و دو نشریه نیز برای کودک و نوجوان منتشر می‌کرد که یکی نشریۀ کودک مسلمان بلوچ ویژۀ سیستان و بلوچستان بود که مسائل محلی و منطقه‌ای در آن منعکس می‌شد، و دیگری نشریه‌ای عمومی که نهال انقلاب نام داشت. در واقع این نشریات (نهال انقلاب، پیام انقلاب، امید انقلاب) تقریباً همۀ رده‌های سنی را پوشش می‌دادند.
من به یاد دارم در سال 1364 شمارگان نشریۀ نهال انقلاب به بیش از سیصدهزار نسخه رسیده بود و گمان می‌کنم همان موقع کیهان بچه‌ها که نشریۀ نسبتاً خوب و مورد اعتنایی بود؛ کمتر از دویست‌هزار نسخه منتشر می‌شد. همۀ‌ این‌ها از طریق شبکۀ توزیع و یا از طریق اشتراک به فروش می‌رسید و این فروش به خاطر حمایت‌ها نبود.
فروش این نشریات از همان قواعد کلی سایر نشریات در آن ایام پیروی می‌کرد. بدین معنا که اگر تقاضا افزایش می‌یافت شمارگان در شمارۀ بعد مقداری افزایش پیدا می‌کرد، و اگر مرجوعی یا ماندگاری در انبار بیش از ده درصد بود، شمارگان کاهش می‌یافت. همۀ نشریات از این قاعده پیروی می‌کردند. گزارش‌های میدانی که در نشریۀ امید انقلاب در سال‌های 61 و 62 چاپ می‌شد از سوی خبرنگاران اعزامی نشریه تهیه می‌شد، در آن زمان در این حوزه فعالیت زیادی در نشریات صورت می‌گرفت که به‌طور کلی در پایگاه‌هایی نظیر بخش‌های فرهنگی سپاه انجام می‌شد. سپاه در کنار مأموریت نظامی، برای خود مأموریت‌های تبلیغی و فرهنگی نیز قائل بود. آثاری هم که تولید می‌کرد، آثار قابل قبولی بودند، زیرا در شوراهایی بررسی می‌شدند که سختگیری در آنجا وجود داشت. بعد از پایان جنگ، رفته‌رفته این مأموریت‌ها به سمتی رفت که در بنیاد حفظ نشر و آثار دفاع مقدس تجمیع شد، و شکل عام‌تری پیدا کرد.
با نگاهی به کتاب‌های حوزۀ داستانی در دهۀ شصت که توسط سپاه منتشر شده، می‌توان به این نتیجه رسید که این کتاب‌ها آثار معقول و مقبول و تقریباً مورد استقبال خوانندگان بوده‌اند، و نشان می‌دهند که در واقع فعالیت در این زمینه بسیار جدی بوده است. افزون بر این‌، فعالیت‌های حوزۀ هنری در زمینۀ چاپ کتاب و برگزاری کلاس‌های داستان‌نویسی نیز باعث شده بود که تقریباً از همان اوایل جنگ انتشار داستان‌هایی را شاهد باشیم که از همۀ عناصر داستانی بهره گرفته بودند و صرفاً یک خاطره‌نویسی ساده یا بازآفرینی سادۀ خاطرات نبودند و در آن‌ها شخصیت‌پردازی، پیرنگ مناسب، زاویۀ دید مناسب، اوج و فرودی که در داستان انتظار داریم، و در واقع همۀ عناصر داستانی در آن‌ها نمود داشته باشد.
شمار داستان‌های بلند در دهۀ شصت به‌ویژه در نیمۀ نخست این دهه چندان زیاد نبود و داستان کوتاه بیشتر منتشر می‌شد، این داستان‌های کوتاه قابل تأمل بودند، و این نکتۀ مهمی است.
در دهۀ هفتاد، نگارش زندگی‌نامۀ داستانی به گونه‌های ادبی افزوده شد و این گونۀ ادبی پرمخاطب بود و هست، ولی وفاداری‌اش به واقعیت زندگی شخصیت‌های اصلی آن بیش از میزان تخیلی است که نویسنده به‌کار می‌گیرد. در یک جمع‌بندی به نظر می‌رسد که در دهۀ شصت ما با نسلی از داستان‌نویسان روبرو بودیم که شاید قبلاً داستان هم نوشته بودند، ولی جدی‌ترین آثار آنان در حوزۀ دفاع مقدس بوده است. بسیاری از آثار این نویسندگان هنوز هم جزو آثار خوب و خواندنی این حوزه به‌شمار می‌روند.
در سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدیریت، به این معنا که در جایی یک استراتژی تدوین شود و سپس به اجرا درآید، وجود نداشت، و بیشتر اتفاقات به فعالیت‌های افراد متکی بود؛ یعنی کسانی که احساس وظیفه می‌کردند و در عین حال بااستعداد هم بودند، توانستند کارهای موفقی هم بکنند. در واقع، می‌خواهم بگویم شاید آن‌چه روی داد محصول مدیریت هوشمندی نبود، بلکه حاصل خرد جمعی جامعۀ انقلابی آن دوران بود. جامعه به‌صورت خودجوش به جایی رسیده بود که یک‌باره گروه زیادی به سمت جبهه برود و بخشی از این بسیجیان که هنرمند هم بودند و تفکر انقلابی داشتند، اسلحه به دست نگیرند و کار هنری انجام دهند؛ یعنی غلبه با آن روحیۀ بسیجی حاکم بر آثار بود.
در دهۀ هفتاد، گونۀ ادبی دیگری در حوزۀ تاریخ شفاهی پدید آمد که صرفاً خاطره نبود، و همانندی‌هایی با ادبیات داستانی داشت؛ یعنی از ابزارهای داستانی در زندگی‌نامه‌ها، منهای تخیل، استفاده می‌شد.
در این گونۀ ادبی تلاش می‌شود نوعی شخصیت‌پردازی شود، و روند کار از طراحی مناسب یا پیرنگ برخوردار باشد و رابطۀ علت و معلولی حوادث حفظ شود، حوادث فرعیِ کم‌اهمیت حذف و حوادث اصلی پررنگ‌تر گردد. در واقع، منهای تخیل که در این گونه راه ندارد سایر عناصر داستانی را تقریباً می‌توان دید و در زندگی‌نامه مورد استفاده قرار می‌گیرد. برخی از این زندگی‌نامه‌های داستانی جزء آثار پرخواننده و خوب می‌شود. برای مثال به تازگی کتابی به نام یحیی منتشر شده است که بازنوشتۀ خاطرات سردار رحیم صفوی است و من چیزی کمتر از یک کار داستانی خوب در آن ندیدم.
در دهۀ هفتاد شکل خام‌تری نیز از این گونۀ ادبی پدید آمده است. در کنگره‌های شهدای استان‌های مختلف آثاری از قبیل شعر، داستان، زندگی‌نامۀ داستانی منتشر شده است که کارهای نسبتاً خوب و خواندنی است. در این زمینه ما رشد خوبی داشته‌ایم و برخی از آثاری که هم‌اینک نوشته می‌شوند رشد بیشتری دارند، گویی نویسندگان جوان فعالیت خود را از پلۀ پایین شروع نکرده‌اند و در ادامۀ نسل پیشین خود از پله‌های بالاتر آغاز کرده‌اند؛ زیرا این نسل کارهای پخته‌تر و ارزشمندتری دارند.
البته در اینجا باید نکته‌ای را یادآوری کنم که منظور از نویسندگان بسیجی لزوماً کسانی نیستند که در جبهۀ نبرد حضور داشتند، بلکه منظور کسانی است که ذیل تفکر بسیجی داستان نوشته‌اند یا شعر سروده‌اند؛ یعنی افزون بر این‌که سختی‌ها، مشکلات، کمبودها و کــــاستی‌ها را از نــــگاه یک بسیجی می‌بینند در همان حال با این انقلاب و نظام و ظلمی که به آن‌ها از ناحیۀ دشمن روا داشته شده، همدلی و همدردی می‌کنند؛ کسانی هم بوده‌اند که تفکر جامدی داشتند و به گذشته وابسته بودند، و یا از بیگانگان تأثیر می‌پذیرفتند و کعبۀ آمال و آرزوهایشان همچنان خارج از ایران بود، این افراد نتوانستند اثری در زمینۀ دفاع مقدس بیافرینند.
در سال‌های آغازین انقلاب تفکری وجود داشت که می‌خواست روبروی انقلاب بایستد، اما جرأت و جسارت ابراز آن را نداشت، در حالی که از سال‌های بعد، با توجه به رویه‌های خاصی که سیاستمداران به معنای واقعی کلمه در پیش گرفتند رفته‌رفته مشکلاتی پدید آمد.
در هر نظامی، اصل بر این است که فضا برای فعالیت فرهنگی معتقدان به آن نظام و کسانی که حاضرند در راه آن نظام فداکاری کنند باز باشد. این حداقل اتفاقی است که باید روی دهد. یعنی عده‌ای معتقد به انقلاب اسلامی می‌خواهند در دفاع از انقلاب اسلامی چیزی بنویسند، کاری انجام دهند و اثری منتشر کنند. حداقل چیزی که انتظار داریم این است که در برابر زحمتی که می‌کشند، مانعی بر سر راهشان نباشد. اما ما در برهه‌های زمانی، سیاست‌های فرهنگی خاصی را شاهد هستیم که بر سر راه نیروهای همراه انقلاب مانع ایجاد می‌کند، و به حمایت از طرف مقابل می‌پردازد.
این یک پدیدۀ نوظهوری است که گمان می‌کنم تنها در کشور ما می‌توان آن رادید، بعید است در سایر انقلاب‌های دنیا، یا در سایر نظــــام‌های دنیــــا، چنین چیزی را شاهد باشیم که سر راه نیرو‌های مدافع نظام مشکل‌آفرینی کنند، و از فعالیت‌شان جلوگیری شود. برای مثال در یک مقطع زمانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به افرادی جایزه داده می‌شود که آثارشان در مقابل انقلاب اسلامی، یا در مقابل دفاع مقدس است، و این خیلی شگفت‌انگیز است، یا از ناشرانی حمایت می‌شود که برآیند کلی آثارشان و جهت‌گیری کلی آن‌ها، نه‌تنها همراه با انقلاب نیست، بلکه می‌کوشند نسبت به حقانیت جمهوری اسلامی نیز سؤالات و شبهاتی ایجاد کنند. کتاب‌های این ناشران خریداری می‌شود، و در چاپ آثارشان مساعدت‌هایی صورت می‌گیرد، این‌گونه اقدامات شگفت‌انگیز در همۀ عرصه‌های هنر هم به‌چشم می‌خورد و صرفاً در هنر مکتوب نیست؛ در سینما، موسیقی، تئاتر هم همین‌گونه است. شما می‌بینید از امکانات نظام جمهوری اسلامی استفاده می‌شود و بعد کاری تولید می‌گردد که با اهداف جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی هیچ‌گونه همخوانی و سازگاری ندارد.
در اواسط دهۀ هفتاد فضا به‌گونه‌ای باز شد که افرادی که پیشتر ملاحظه‌ای داشتند و چندان تفکر و نگاه خود را بروز نمی‌دادند، راحت‌تر وارد فضا شدند و مطالب و بیان هنری را به‌شکلی بیان کردند که توأم با تحریف و خلاف واقع بود؛ یعنی فضای فرهنگی به گونه‌ای بود که در ظاهر بی‌طرفانه به نظر می‌رسید، اما در باطن جانبدارانه و جناحی بود، و این لغزش کسانی را در پی داشت که شاید چندان استوار نبودند. بالأخره شاعر، نویسنده و همۀ کسانی که در بخش‌های گوناگون ادب و هنر فعالیت می‌کنند، علاقه‌مند هستند که نتیجۀ خلاقیت خود را ببینند؛ یعنی اگر کاری در عرصۀ انقلاب و دفاع مقدس تولید شود و آن را نگاه نو بنامند، توجه به آن‌سو جلب و به الگویی برای دیگران تبدیل ‌شود که از آن تبعیت کنند.
جریانی وجود داشت که حقیقت غالب در آثار اولیۀ دفاع مقدس را به تصویر می‌کشید. ما در هنر و در داستان خود را مقید می‌دانیم که آن جریان غالب را به تصویر کشیم؛ زیرا شاید ما تاریخ‌نگار نباشیم، اما اثری هنری می‌آفرینیم و آن اثر هنری در تاریخ باقی خواهد ‌ماند و خوانده خواهد شد.
اگر کسی بخواهد با انقلاب فرانسه آشنا شود، می‌تواند کتاب‌هایی را بخواند که دربارۀ انقلاب فرانسه نوشته شده است، اما اگر کسی بینوایان را بخواند، ناخواسته در جریان و همراه انقلاب فرانسه قرار می‌گیرد که ویکتور هوگو آن را به تصویر کشیده است و کسی که این کتاب را می‌خواند، تصویری ذهنی از رویدادهای این انقلاب به‌دست می‌آورد که این رویدادها گرچه ممکن است اتفاق افتاده باشد ولی رویداد نادری است و همین رویداد نادر از انقلاب فرانسه در ذهن او باقی می‌ماند.
ما هم در ادبیات داستانی چیزی را برای آیندگان به میراث می‌گذاریم. شاید آیندگان تاریخ نخوانده باشند، اما وقتی داستان می‌خوانند ممکن است صحنه‌های نادر و جزیی که با جریان غالب در دفاع مقدس ناسازگارند، به عنوان تصویر اصلی و برجستۀ دفاع مقدس در ذهنشان باقی بماند. به عنوان مثال، در دفاع مقدس من به عنوان کسی که در جبهه حضور داشتم، در کنار رزمندگان شجاع و استواری که در مقابل گلوله‌های دشمن می‌ایستادند و بی‌بــــاکانه پیــــش می‌رفتنــــد و به فتوحات می‌رسیدند، سربازی را هم دیدم که از شدت ترس جرأت نمی‌کرد سرش را از خاکریز بلند کند. ما خاکریز را رها کردیم، در عملیات فتح المبین پیش رفتیم و آن سرباز همان‌جا ماند. حالا اگر من بخواهم داستان این سرباز را بنویسم، بدون اشاره به هزاران سرباز و بسیجی که خاکریز را رها کردند و به سمت دشمن شتافتند و به شهادت رسیدند، نهایت بی‌انصافی است، در حالی که می‌توانم مدعی شوم که این هم واقعیتی از جنگ بوده است، اما چیزی که به مخاطب القا می‌شود این است که رزمندگان ما ترسو بودند. در حالی که آن سربازِ پشتِ خاکریز مانده، برآیند و جریان کلی دفاع مقدس نبود.
در یک مقطع زمانی باب شد برخی از نویسندگان برای نوآوری، داستان آن سربازی را بنویسند که آن‌جا گریه می‌کرد و ترسیده بود. در واقع، اگر ما از این سرباز یاد می‌کنیم انصاف و وجدانمان حکم می‌کند که این یادکرد در کنار سخن از هزاران نفری باشد که خاکریز را رها کردند و پیش رفتند. همچنین، برای مثال در جبهۀ مقابلِ ما هم نیروهای بعثی بودند و هم نیروهای عراقی. بسیاری از نیروهای عراقی در جبهۀ مقابل افراد نمازخوان و معتقدی بودند، و به این تهاجم صدام خونخوار و دیکتاتور علیه ایران اعتقادی نداشتند. اگر ما جبهۀ مقابل را ترسیم می‌کنیم باید هر دو گروه را ببینیم تا انصاف را رعایت کنیم، نه این‌که از آن طرف هم عراقیِ نمازخوان معتقد را به تصویر بکشیم و آن بعثی را حذف کنیم.
متأسفانه بسیاری‌ از ما گاهی اوقات در گفتار و نوشتار خود به جمهوری اسلامی ظلم می‌کنیم؛ یعنی واقعاً جریان کلی انقلاب را نادیده می‌گیریم. ما در یک لباس سفید زیبایی که بر قامت جمهوری اسلامی است، دنبال یک لکۀ کثیف می‌گردیم و می‌کوشیم آن را بزرگ کنیم و به رخ بکشیم. ما به انقلاب اسلامی ظلم می‌کنیم؛ زیرا لباس سفید را سیاه نشان می‌دهیم. این نگاه اساساً ناروا و خطاست و هیچ کشوری با چنین نگاهی باقی نمی‌ماند. هیچ نظامی، هیچ کشوری و هیچ جامعه‌ای با این نگاه که جنگ به‌طور مطلق بد و صلح همیشه خوب است و باید به هر قیمتی که شده صلح را نگه داشت، پایدار باقی نمی‌ماند. کمی عام‌تر بگویم و اصلاً از فضای اسلامی و انقلاب اسلامی خارج می‌شوم؛ اگر شما در کشوری زندگی کنید که به هیچ‌چیز اعتقادی ندارد، و به خانۀ شما حمله شود؛ آن‌وقت هم می‌گویید چرا جانم را به خطر بیندازم، و صلح خوب است؟
در نگاه اسلامی شما باید از چنین چیزی پیشگیری کنید. آیۀ «من استطعتم من قوه» برای چیست؟ تا آن‌جایی که توان دارید، خودتان را قوی کنید تا دشمن از شما بترسد و اصلاً جرأت نکند به شما حمله کند. نگاه اسلامی که نگاه زیبای حضرت امیر (ع) به این ماجرا است و می‌گوید: «جاهِدوا…»: مجاهده کنید، و برای آیندگان، مجد و عظمت به‌یادگار بگذارید. در واقع، جهاد در راه خدا. این به معنای جنگ‌طلبی نیست، عده‌ای به کشور ما حمله کردند آن‌وقت ما بنشینیم و تماشا کنیم. صلح مطلق معنایش چیست؟ این چه الگویی است که از ده‌ها هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر ناو جنگی به این‌جا می‌فرستد تا از منافع کشورشان حفاظت و منابع سایر کشورها را غارت کند و بعد به ما القا نماید که جنگ بد است؟ اگر جنگ بد است ناوگان آن‌ها در خلیج‌فارس چه می‌کند؟ لشکر آنان در عراق و خلیج فارس چه می‌خواهد؟
این روحیه را برخی سیاستمداران غرب‌گرا در جامعه تئوریزه می‌کنند و متأسفانه عده‌ای از ما هنرمندان به آن قالب هنری می‌بخشیم و ماندگارش می‌کنیم، و این بسیار خطرناک است.
سیاست‌گذاران این عرصه یا مجریان باید در خدمت اهداف عالی نظام جمهوری اسلامی باشند و بکوشند از این حوزه صیانت کنند و تفکر انقلابی را رشد و گسترش دهند، این به سود مملکت است، و تنها بحث انقلاب اسلامی نیست.
اگر این جنگ با این گستردگی در زمان رژیم پهلوی روی می‌داد، بدون شک خوزستان از ایران جدا شده بود. و این مسئله نمونه‌های فراوانی دارد. وقتی اهل مبارزه نباشید نتیجه‌اش پیامدهای ناگوار خواهد بود. ما نباید اجازه دهیم این واقعیت وارونه جلوه داده شود و جوانانی که با دست خالی فداکاری کردند، فراموش یا تهدید شوند.
در دفاع مقدس امکانات ما به هیچ‌رو در حد امروز نبود. بحث ابزارهای جنگی را کنار بگذاریم؛ صدام حملۀ شیمیایی می‌کرد و برای مقابله با این حملات به کیت‌های تشخیص گازهای شیمیایی و روش‌های مبارزه با آن و ماسک ضد شیمیایی نیاز داشتیم. این‌ها ابزارهای تهاجمی نیستند و ابزار دفاعی‌اند، اما با این حال از ما دریغ می‌شد. وظیفۀ ‌ما این است که این واقعیت‌ها را ترسیم کنیم و به دیگران بازگو نماییم. این‌که بنشینیم و یک چیزهایی بگوییم که اساساً با جریان غالب دفاع مقدس سازگار نیست این انصاف نیست. به نظر من سیاست‌گذاران ما باید در عرصۀ فرهنگ فضا را آماده کنند تا همراهان انقلاب بتوانند به‌خوبی فعالیت کنند.
البته ناگفته نماند که مدیریت فرهنگی ظرافت‌های خاص خود را دارد، و از سایر بخش‌های مدیریتی تا حدودی متمایز است؛ یعنی برای مدیریت مثلاً بخش فنی، کشاورزی و یا سایر عرصه‌های فناوری حتی علمی، می‌توان با یک برنامه‌ریزی درست کار را به نتیجه رساند و نتیجۀ خوبی به‌دست آورد، ولی در عرصۀ فرهنگ باید لطافت‌ها و ظرافت‌های خاصی هم مورد توجه قرار گیرد. مدیریت فرهنگی پیچیدگی‌هایی بیش از مدیریت سایر حوزه‌ها دارد. دربارۀ کتاب، فیلم و سایر مواردی که منتشر می‌شود همین ظرافت‌ها باید وجود داشته باشد.
برای مثال، وقتی می‌خواهیم به اثری مجوز انتشار بدهیم طبیعتاً سطحی را در نظر می‌گیریم. وقتی می‌خواهیم توصیه‌ای کنیم، سطح دیگری را. در جایگاه حمایت نیز به نکات خاصی باید توجه شود که این‌ها باید بر هم منطبق شوند. در واقع، این‌که فضا باز گذاشته شود و افراد بتوانند دیدگاه‌های مختلف را عرضه کنند حوزه‌ای‌ است که نمی‌توان با آن مخالفت کرد، به‌ویژه در عرصۀ هنر که قالب‌پذیر نیست. هنر را نمی‌توان تقطیع کرد و دربارۀ قطعه و هر بخش آن سخن گفت.
ممکن است از یک فیلم سینمایی یا از یک کتاب بتوان پنج دیالوگ یا عبارت را بیرون کشید تا حرف ضد دین، یا ضد انقلاب یا ضد جنگ در آن نباشد، اما قضاوت کلی ما باید در مورد کل آن اثر باشد.
به‌طور کلی، می‌خواهم بگویم که دربارۀ آثار فرهنگی و هنری باید نگاهی کلان داشته باشیم؛ یعنی اولاً آثاری که می‌خواهند چاپ شوند اجازۀ مطرح شدن اندیشه‌های مختلف را داشته باشند و مانع بیان اندیشه نشویم و وقتی می‌خواهیم حمایت کنیم باید عوامل نیرومندتری را هم بیفزاییم.
در قضاوت دربارۀ آثار هم باید کلیت یک اثر را ببینیم و نه صرف بخش‌های مشخص و جداشده از آن را، و اتفاقاً گفت‌وگو در این‌باره بسیار کمک‌کننده است.
نقد داستان با نقد یک اثر فلسفی یا جامعه‌شناختی فرق می‌کند؛ یعنی کسی در مقام موعظه در یک کتاب اندیشه‌هایش را بیان می‌کند، شما می‌توانید جمله‌جملۀ حرف‌های او را نقد کنید، ولی در داستان نمی‌توانید، چون در داستان، دیالوگی را از زبان یک کافر بیان می‌کند که ممکن است نقد به خدا هم بکند. به این شکل بخواهیم اشکال کنیم، قرآن هم محل اشکال واقع می‌شود. برای همین در نقد ادبیات داستانی تقطیع چندان روا نیست و ما باید با نگاهی کلی و دقیق‌تر به این موضوع بنگریم.
در پایان، باید بگویم که چندی پیش مقام معظم رهبری در سخنان خود دربارۀ ثبت و روایت دفاع مقدس مأموریتی به اهل هنر دادند که می‌توان گفت دفاع مقدس چیزی نیست که تمام شده باشد و ما بخواهیم آن را فراموش کنیم، یا این‌که همۀ گفتنی‌های آن را گفته باشیم و دیگر چیزی برای گفتن نمانده باشد؛ نه این‌گونه نیست و ناگفته‌های فراوانی دارد، و حتی بیان رویدادهای پیش‌گفته با شیوه‌های نو نیز می‌تواند جذابیت داشته باشد. هم‌اینک در ایام ماه محرم هستیم، و بدون این‌که بخواهم تشبیه دقیقی کنم، این دو شباهت‌هایی با هم دارند. برای مثال، بسیاری از ما با واقعه‌ای که در کربلا روی داد آشناییم و در مجالس عزاداری همان واقعه را بارها شنیده‌‌ایم، اما وقتی شاعری با بیان هنری آن را به گونه‌ای دیگر بیان می‌کند، یا وقتی مداحی می‌خواند، ما از عمق جان احساس همدردی می‌کنیم چنان‌که گویی یک واقعۀ جدیدی است و ما برای بار اول آن را می‌شنویم.
هنر و تاریخ با هم فرق می‌کنند، در عرصۀ تاریخ شما می‌توانید به جایی برسید که بگویید من همۀ ابعاد تاریخی ماجرا را بیان کردم و نکتۀ دیگری باقی نمانده است، اما همین موضوع با بیان هنری می‌تواند، هزاران شکل مختلف پیدا کند.
به عبارت دیگر، تبدیل دفاع مقدس و ارزش‌ها و رخدادهای ارزشمند آن به بیان هنری و ارائۀ آن در قالب هنر راهی است که هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود و هرگز به پایان آن نمی‌رسیم. ایثار و از خودگذشتگی عموم رزمندگان و شهدا که شما به‌راحتی می‌دیدید که چگونه انسانی را متحول می‌کرد و از او انسان دیگری می‌ساخت قابل احترام است و می‌تواند الگو قرار گیرد. بیانِ هنری این پدیده هیچ‌گاه پایانی ندارد. از این‌رو، به نظر من نگاه مقام معظم رهبری از این جنس است و ایشان توصیه می‌کنند که بیان هنری را فراموش نکنیم.
دفاع مقدس برای ایران، میراثی معنوی پدید آورده است که در گذشتۀ این کشور هم سابقه ندارد؛ صحنه‌هایی که دیده نشده بود و شاید در آینده هم هیچ‌گاه دیده نشود. برای همین باید از این میراث معنوی حراست کنیم تا برای آیندگان ما هم بماند.
فرمایش ایشان معطوف به این است که چگونه می‌توان این کار را انجام داد. این مسئله سطوح مختلفی دارد. متأسفانه عموم مسئولان ما وقتی به فرمایش مقام معظم رهبری می‌رسند در حد حرف و سخن تابع‌اند و استفاده می‌کنند، اما این‌که این سخن چگونه اجرایی شود و در این مسیر گامی به پیش رود، متأسفانه اتفاق خاصی نمی‌افتد. این موضوع بخش‌های گوناگونی دارد؛ بخشی از آن به سیاست‌گذاران مربوط است و آن‌ها باید در تدوین برنامه‌های کلان چشم‌انداز بیست، سی سال آینده آن را تعریف کنند و این موضوع را در نظر گیرند چه در حوزۀ فرهنگ، چه در سایر بخش‌هایی که باید حامی فرهنگ و یا زمینه‌ساز فعالیت‌های فرهنگی باشد.
در بخش قانون‌گذاران نیز طبیعتاً باید به این مسائل توجه شود. اگر قوانین این بخش را تدوین نمی‌کنند؛ دست کم قوانین به‌گونه‌ای نباشد که سد راه این مسیر قرار گیرد.
یک بخش هم به مجریان مربوط است که برنامه‌های کوتاه‌مدت را اجرا می‌کنند و قرار است در کوتاه‌مدت این برنامه‌ها را به اجرا درآورند.
بخشی هم به هنرمندان مربوط است. وظیفۀ هنرمندان این است که در حد توان هنری خود فراموش نکنند که حوزۀ دفاع مقدس همواره در اولویت است و باید به این حوزه پرداخت.
کسانی هم که برنامه‌ریزی‌های کوچک می‌کنند، یعنی ناشران دولتی و غیردولتی، حمایت و پشتیبانی از این جریان را باید در دستور کار خود قرار دهند. این نکتۀ مهمی است که گاهی اوقات از آن غفلت می‌شود. در واقع، اگر هنرمند و نویسنده بداند اثری که می‌نویسد و یا برای آن زحمت می‌کشد، در چاپش دچار مشکل نمی‌شود و مورد استقبال قرار می‌گیرد، بیشتر در این حوزه قلم می‌زند.
در نهایت، اگر سیاست‌گذارانِ لایه‌های اصلی از نگاه کلان خود برنامۀ مفصلی برای این موضوع تدارک ببینند، آن‌گاه ممکن است یک یا چند گام به پیش رویم.‌

محمدرضا سرشار
تفکیک ادبیات مستند و خلاقه
محمدرضا سرشار ۲۳ خرداد ۱۳۳۲ در کازرون به دنیا آمد.وی از صاحب‌نظران و منتقدان بنام ادبیات داستانی ایران است که یادداشت‌ها و نقدهایش همیشه مورد توجه مخاطبان طیف‌های مختلف بوده است. محمدرضا سرشار که با نام هنری «رضا رهگذر» فعالیت می‌کند، در سال ۱۳۶۴ وارد رادیو شد و گویندگی برنامۀ‌ «قصۀ‌ ظهر جمعه» را بر عهده گرفت. این برنامه تا سال ۱۳۸۴ ادامه پیدا کرد. سرشار همچنین در تلویزیون برنامه‌هایی برای کودکان اجرا کرده است. برنامه‌های نقد کتاب او نیز از شبکۀ‌ چهار صدا و سیمای ایران پخش شده است.
در کتاب در مسیر تندباد ، ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب اسلامی تقسیم‌بندی‌هایی را که در تاریخ ادبیات مرسوم است، ذکر کرده‌ام که در این نگاه ادبیات اصل قرار گرفته است، و چنانچه بر اساس زمان جلو بیایید تاریخ و وقایع آن اصل، و ادبیات فرع بر آن می‌شود. فایدۀ بررسی دهه‌ای این است که در یک سیر زمانی نشان می‌دهد ادبیات داستانی در چه سال‌هایی دچار رکود و یا رونق بوده است. در این رویکرد می‌توان با بررسی مضمونی از اوج و فرود مضمون‌های گوناگون در سال‌های مختلف نیز آگاهی یافت که در کتاب در مسیر تندباد همۀ این رویکردها دیده شده است. در واقع، اگر بخواهیم نگاه جامعی داشته باشیم باید از همۀ این رویکردها بهره بگیریم که البته محور اصلی‌اش باید گونۀ داستانی و ادبی باشد.
در آن زمان رویکرد اصلی، گونۀ واقعیت‌گرا بود؛ یعنی بیشتر داستان‌های بزرگسالان واقعیت‌گرا بودند و در این طیف هم اصولاً نویسنده‌های ارزشی فعالیت داشتند. در آن دوران نویسنده‌های غیرارزشی مثل اسماعیل فصیح کمتر فعالیت می‌کردند، هر چند که من در این کتاب آثار آن‌ها را نیز بررسی کرده‌ام.
طیف اصلی نویسندگان در این دوران، نوشتن را بعد از انقلاب شروع کرده بودند و انقلاب و ارزش‌های آن را باور داشتند. آن‌ها جنگ را تحمیلی و دفاع مقدس می‌دانستند. به‌طور کلی نوشته‌های این طیف را می‌توان ذیل ادبیات واقع‌گرا قرار داد. من این داستان‌ها را این‌گونه تقسیم کرده بودم:
داستان‌های جبهه؛
داستان‌های پشت‌جبهه؛
داستان‌های ترکیب هر دوی اینها.
به لحاظ ساختار هم داستان‌ها را به کوتاه و بلند تقسیم کرده بودم و یک تقسیم‌بندی دیگر به تحلیل محتوا اختصاص داشت که در آن دو نوع نگاه ارزشی و غیرارزشی به دفاع مقدس بیان شده بود. داستان‌ها در این دوره بیشتر دارای دو مؤلفه بود:
تقدیس شهادت؛
حاکمیت فضای تراژیک یا سوگ.
این داستان‌ها در زمانی نوشته شده‌اند که نیروی نظامی ایران به‌لحاظ عِدّه و عُدّه نسبت به دشمن ضعیف‌تر و تعداد شهدا و جانبازان بیشتر است. از همین‌رو، در اغلب داستان‌ها، پای‌بندی به شهادت شخصیت اصلی داستان به‌چشم می‌خورد. در آثار این دوران، به‌ویژه در آثار سید مهدی شجاعی، تک‌گویی درونی و تک‌گویی نمایشی بسیار رایج است. در آن زمان من به این شیوه معترض بودم و زیان‌های آن را هم گفته بودم.
در این دوران، ما نمونه‌ای از ادبیات سیاه جنگ نداریم. نویسندۀ غیرمذهبی مثل جواد مجابی داشتیم که در رمان شب ملخ، دفاع مقدس را به مسخره گرفته بود. فضای داستان هم در پشت‌جبهه و در منطقۀ شهری می‌گذشت.
در این میان داستان‌های اسماعیل فصیح حد میانه‌ای داشت و نمی‌توان گفت از خصومت برخوردار است؛ اما او با نگاه خاص خودش می‌نوشت: شخصیتی که درس‌خواندۀ آمریکاست، مدام مشروب می‌نوشد، قرص‌های آرام‌بخش می‌خورد. این شخصیت با نام جلال آریان در واقع خود اسماعیل فصیح است که در داستان‌ها نمود پیــــدا می‌کنــــد. در ســــال‌های بعد نگاه مثبت‌تری پیدا کرد و آثارش تا حدی مدافعانه هم شد. در واقع یک نویسندۀ حد وســــط و میانه به‌شمار می‌رفت، برخلاف مجابی که از معاندانی بود که جبهه نمی‌رفتند و در پشت جبهه هم با قلمشان روحیه مردم را تضعیف می‌کردند؛ گویی پیاده‌نظام دشمن در بین مردم بودند.
در ابتدای جنگ ما به معنای واقعی کلمه غافلگیر شدیم. نشانه‌هایی از حرکت صدام برای درگیری وجود داشت، اما بعضی مسئولان رده‌بالای مملکت یا خواب بودند یا خائن مثل بنی‌صدر. رفتارهای صدام احتمال حمله و جنگ را ایجاد کرده بود، اما برخی مسئولان آن را جدی نگرفته بودند. وقتی جنگ شروع شد، در خیال مردم هم نمی‌گنجید که به ایران حمله ‌شود. به‌طور معمول در هر جنگی ابتدا دو طرف برای همدیگر رجزخوانی می‌کنند، زمینه‌هایش چیده می‌شود، دو طرف اعلام آماده‌باش می‌کنند. این در حالی است که آمادگی‌های ابتدایی هم برای ما وجود نداشت.
بعد از آغاز جنگ بود که جوان‌های ما به میدان رفتند و جنگیدن را با همان امکانات محدود یاد گرفتند. به‌تدریج عیار تراژیک داستان‌ها کمتر شد. با قوی‌تر شدن ایران و پیروزی‌هایی که در میدان جنگ به‌دست آوردند، رگه‌های طنز در داستان‌ها پدیدار شد. این موقعیت دستاورد آرامش خاطری بود که برای مردم به‌وجود آمده بود.
پس از پایان جنگ، جوانانی که تا آن هنگام در جبهه‌هــــای جنگ بودند، نوشتن داستان‌های دفاع مقدس را آغاز کردند که تا سال‌های متمادی هم در همین عرصه مشغول بودند، نویسنده‌هایی مثل احمد دهقان هم در همین دوران نوشتن را شروع کردند. نویسنده‌های ارزشی در دهۀ شصت، جنگ را دفاع مقدس می‌شمردند، و فعالیت رزمندگان را دفــــاع، و دشــــمن را متجــــاوز می‌دانستند. اما پس از این دوره در برخی آثار ، رویکرد دیگری پدید آمد؛ رویکردی که نگاه یکسان به جنگ دارد و دو طرف در حال جنگ با یکدیگر هستند و فرقی نمی‌کند که حق با چه کسی است، یا این‌که چه طرفی متجاوز است. در این آثار جنگ دیگر دفاع نیست و در نتیجه مقدس هم به‌شمار نمی‌رود.
اولین کار آقای دهقان گرته‌برداری مشخصی از کتاب در جبهۀ غرب خبری نیست، نوشتۀ اریش ماریا رمارک آلمانی است. دهقان در این داستان به جوانی می‌پردازد که نظامی نیست و به‌ زور به جبهه فرستاده شده است که در کلیات و نگاه شبیه اثر رمارک است.
در این داستان بلند، حتی یک‌بار هم از امام خمینی نام برده نمی‌شود، در حالی‌که در میان جوانانی که به جبهه‌رفته‌اند، شاید نتوان کسی را پیدا کرد که به عشق امام نرفته باشد، یا در وصیت‌نامۀ شهیدی دست کم یک یا دو بار از امام نام برده، نشده باشد.
حوزۀ هنری پس از انتشار این داستان، بنا بر دلایلی تصمیم گرفت این اثر را ترجمه و در آمریکا منتشر کند. مترجم این کتاب پال اسپراکمن که یک یهودی آمریکایی بود در مصاحبه‏ای گفته بود که پس از اشغال افغانستان به‌دست آمریکا، به همراه همسرش به افغانستان رفته است و در مدارس افغانستان به تدریس مشغول شده است.
اسپراکمن در سفری به ایران در گفت‌وگو با مجلۀ ادبیات داستانی در پاسخ به این پرسش که چرا کتابی از دفاع مقدس ایران را ترجمه کردید، در حالی‌که ارزش‌های حاکم بر دفاع مقدس را قبول ندارید؛ پاسخ داده بود: ما در جنگ چیزی به اسم شهادت نداریم و کشته می‌دهیم. در این کتاب زندگی تقدیس می‌شود و از همین‌رو من آن را برای ترجمه انتخاب کردم. به نظر من بیان این مطلب از زبان مترجم کتاب، نکتۀ مهمی است. در بررسی ادبیات سیاه جنگ نگاه خوش‌بینانه‌ای وجود دارد که این نحوۀ نگرش نه بر اساس مؤلفه‌های اعتقادی که برخاسته از بدفهمی روش‌های داستان‌نویسی است.به‌عنوان‌مثال دربارۀ این‌که نویسنده باید بی‌طرف باشد آموزه‌ای وجود دارد که بدفهمی آن سبب رسیدن نویسنده به چنین نقطه‌ای می‌شود. چنین سخنی یک دروغ بزرگ است که تا به‌حال هیچ نویسنده‌ای آن را رعایت نکرده است. نویسنده باید بی‌طرف‌نما باشد، نه بی‌طرف. در واقع انسان بی‌طرف در دنیا نداریم، و هر کس دارای عقیده و باوری است. بی‌طرف‌نمایی این‌گونه است که خواننده در داستان حس نکند جانب‌داری صورت‌گرفته است، اما برخی از نویسندگان ما چنان در این مسیر حرکت کرده‌اند که از آن طرف بام افتادند، و برای این‌که متهم به جانب‌داری نشوند، در داستان‌های خود شهید را به مرده تبدیل کردند و گاهی توصیفات بدن به سمت توصیفات ناتورالیستی پیش رفت و جنبه‌های زشت و مشمئزکننده بیان شد.
در این آثار از حماسه خبری نیست، در حالی‌که بخش مهمی از ادبیات دهۀ شصت را حماسه شــــکل می‌داد. ارزش‌هــــایی مانند وطــــن‌پرســــتی، دفــــاع از میــــهن، جنگندگی و شجاعت از ارزش‌های بنــــیادی آن دوره بــــودند و تــــرس نشانۀ بزدلــــی بود. ایــــن در حالی است ‌که همین ترس و بزدلی بعد از جنگ‌های جهانی در داستان‌های غربی، جزئی از آثار ادبی به‌شمار می‌رفت.
جنــــگ‌های جهــــانی از سوی آلمان و هم‌پیمانانش، برای هیچ و پوچ به راه افتاد. آن‏ها برای اهداف سیاسی و اقتصادی این جنگ‏ها را به راه انداختند و جان و مال مردم خود را گرفتند و از کشورهایشان ویرانه‌ای ساختند و به مردم خود آسیب‌های روانی فراوانی رساندند. در پایان جنگ‌ها نیز پیمان‌نامه‌ها و معاهده‌هایی امضا کردند که برای مردم خود چیزی جز خواری و ذلّت به ارمغان نیاورد.
در چنین فضایی نگارش داستانی مانند در جبهۀ غرب خبری نیست طبیعی است و اصلاً چیز عجیبی نیست. در داستان‌های پس از جنگِ جهانی اول دیگر حماسه در داستان‌ها به چشم نمی‌خورد و برای نخستین بار ترس نظامیان وارد آثار ادبی می‌شود.در این جنگ‌ها حتی طرف غیرمهاجم هم نمی‌داند برای چه می‌جنگد. در بیان خودشان پدیدآورندگان جنگ در جبهه‌ها حضور ندارند و کسانی همدیگر را می‌کشند که در شکل‌گیری جنگ هیچ نقشی نداشته‌اند. در این ادبیات طبیعتاً افرادی که عروسک‏های خیمه‌شب‌بازی سیاستمداران هستند، چنین آثاری را می‌آفرینند.
حال اگر یک نویسندۀ ایرانی که شاید 45 روز در جبهه بوده و در طول آن هشت سال هم متوجه نشده که ما نه علاقه‌ای به جنگ داشتیم نه توانش را، بیاید و با همان نگاه غربی داستان بنویسد، نشان می‌دهد که حتی دلیل آن نوع نگارش غربی‌ها را هم نفهمیده است.
بسیاری از نویسندگان طیف ادبیات سیاه جنگ، پس از مدتی نوشتن را کنار گذاشتند؛ چون تصور می‌کردند دیگر مردم علاقه‌ای به این داستان‌ها ندارند.
اما پس از آن‌ها نسلی پدید آمد که جنگ را ندیده بودند و همین راه را ادامه دادند. طیف دیگری هم رزمندۀ طلبکاری را به تصویر کشیدند که نسبت خیلی ضعیفی با واقعیت داشت؛ چرا که بسیاری از رزمندگان با وجودگلایه‌مند بودن، ترجیح می‌دادند سکوت کنند تا بهانه‌ای دست ضدانقلاب ندهند.ادبیات دفاع مقدس در دهه‌های بعد به سوی زندگی‌نامه‌نویسی تغییر مسیر داد و تا امروز هم غلبه با این آثار است. این آثار به‌لحاظ ادبی ضعیف بودند، هر چند گاهی هم در میان آن‌ها، اثری مانند دا پدید می‌آمد که قابلیت‌های هنری برجسته داشت. من غیر از آثاری که رهبری برای آن‌ها تقریظ نوشته‌اند، کار خلاقه‌ای به ذهنم نمی‌رسد.
کار خلاقه به معنای آن‌که ارزش‌های دفاع مقدس و واقعیت جنگ را بیان کرده باشند. البته بدون شک نگارش مستندهایی که به ثبت و ضبط خاطرات و روایات جنگ پرداخته‌اند ضروری است، اما کتاب‌های نیمه‌مستند و نیمه‌واقعیت و آمیخته با تخیل نویسنده را چندان سودمند نمی‌دانم.
این آثار به معنای واقعی کلمه مستند و قابل اتکا نیستند، و نمی‌دانیم چه‌قدر از آن واقعیت است و چه قدرش تخیل نویسنده؛ البته از جهت علاقه‌مند کردن افراد به مطالعۀ آثار ارزشی حتماً اثر مثبتی داشته‌اند.در طول دوران دفاع مقدس و زیست مردم جامعه در یک فرهنگ مشترک با فرهنگ جبهه‎ها، داستان‏های دفاع مقدس در سطحی همسان با رویدادهای روزمرۀ جامعه پدید می‏آمد. آن‌چه در داستان‏ها نوشته می‏شد در سطح جامعه قابل مشاهده بود و تضادی میان نوشته‏ها و مشاهدات وجود نداشت.با پایان یافتن دوران دفاع مقدس و فاصله گرفتن جامعه از فضای جنگ و آشنایی نویسندگان با اصول داستان‌نویسی جهانی گونۀ دیگری از ادبیات پدید آمد؛ گونه‏ای از ادبیات که نویسندگانِ آن یا به اصل ارزش‏های دفاع مقدس باور نداشتند، و یا دلایل شکل‏گیری ادبیات ضد جنگ را در جهان نفهمیده بودند و به دنبال تقلید در قالب و محتوای آن آثار بودند.
در این دوران در مقابــــل این جریان، کسانی که به ارزش‏های دفاع مقدس باور داشتند به سمت زندگی‏نامه‏نویسی گرایش یافتند و قدرت‌گرفتن این جریان با وجود اهمیت و ضرورت، تولید آثار خلاقه در ادبیات داستانی را کاهش داد.

مهدی سعیدی
تنوع رویکردی و مضمونی در ادبیات داستانی
مهدی سعیدی استادیار زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، متولد 1356 است و سال‌ها دربارۀ موضوعاتی مانند جریان شناسی ادبیات سیاسی، هویت ایرانی و داستان جنگ به پژوهش پرداخته است.

جنگ تحمیلی حدود دو سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد، و تقریباً چند ماه پس از شروع جنگ، نخستین داستان‌های کوتاه دربارۀ جنگ به نگارش در آمد. برخی از این داستان‌ها را نویسندگان حرفه‌ای نوشته‌اند و برخی دیگر را نویسندگانی پدید آورده‌اند که دربارۀ انقلاب اسلامی فعالیت داشتند. این دو گروه خاستگاه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نسبتاً مشخص و متفاوتی داشتند، و بعدها هم نوشتن دربارۀ جنگ تحمیلی را گسترش دادند و رویکردهای متفاوتی را در داستان‌نویسی جنگ و دفاع مقدس پدید آوردند. تفاوت این دو گروه در تعریفی بود که از ادبیات متعهد ارائه می‌کردند. گفتنی است از دهۀ بیست به این‌سو در ایران بحث دربارۀ ادبیات متعهد و تعیین وظیفه برای ادبیات رواج پیدا کرد. در نخستین «کنگرۀ نویسندگان ایران» که در سال 1325 برگزار شد، محور سخنان بسیاری از شرکت‌کنندگان در کنگره همین بحث‌ها بود. پس از آن نیز نویسندگان و شاعران بسیاری در آفرینش آثار ادبی به بحث تعهد ادبی توجه داشتند. کتاب‌ها و مقالات پرشماری هم در پیوند با همین بحث‌ها ترجمه شد و ادبیات داستانی و شعر فارسی هم رفته‌رفته به زیر سایۀ سیاست و چتر حمایت‌ چپ‌ها و احزابی همچون حزب توده رفت. ادبیات، زیر سایۀ این سیاست‌ها، به مسائل اجتماعی و سیاسی متعهد بود، و این رویکرد تا سال 1357 ادامه داشت. پیروزی انقلاب اسلامی در کنار تغييرات سياسی، در نگرش‌‌ها و مفاهيم فرهنگی نيز تغييرات گسترده‌ای ايجاد کرد. جامعۀ انقلابی ايران دارای شعارها و ارزش‌های ويژه‌ای بود. هم در تبليغات رسانه‌ای و هم در زبان و بيان رهبران انقلاب از هنجارها و ارزش‌های جديد سخن به میان می‌آمد. به فاصلۀ کمتر از دو سال بعد از پيروزی انقلاب، جنگ تحميلی نيز آغاز شد و ارزش‌ها و هنجارهای ويژه‌ای پيرامون آن شکل گرفت. جنبه‌های دينی ‌و آيينی جنگ و حضور‌ ‌انسان‌های ايمان‌‌مدار در آن‌، پديد آمدن فرهنگ و باورهای ويژه‌ای را در جامعه موجب گرديد. در حوزۀ ادبيات نيز گونه‌ای نو از نويسندگان پديد آمدند که آثارشان دربارۀ جنگ، بار ادبيات انقلاب اسلامی را نيز بر‌دوش گرفت، و در پيوند با باورهای آيينی، بيانگرِ جهان‌بينی دينی و انقلابی شد. بنابر این، پس از انقلاب، بخشی از جريان داستان‌‌نويسی از سلطۀ جريان چپ و تعهدی كه تعريف می‌كرد خارج شد و به‌ نوعی رئاليسم بومیِ همراه با آرمان‌های دينی رسيد. اين نگاه مدعی بود که به ‌آرمان‌های عميق و باطنی دين ناظر است. در واقع، پس از پيروزی انقلاب اسلامی تحت تأثير انديشه‌های رهبران انقلاب و روشنفکرانی همچون علی شريعتی و جلال آل‌احمد ادبیات دينی به ‌شكلی نهادينه شد كه خود را از حيطۀ ارزش‌های فردی به ‌ارزش‌های اجتماعی رساند و غير از مسئوليت‌های فردی، به ‌مسئوليت‌های اجتماعي نيز قائل شد. اين نگاه دينی مدعی بود که می‌تواند انسان بما هو انسان را كامل‌تر ببيند. با آغاز جنگ اين حركت، شتاب بيشتری گرفت و گونۀ جديد ادبيات داستانی كه تولد يافته بود، به‌ پختگی قابل توجهی رسيد. در واقع، بخشی از ادبيات جنگ بار ادبيات انقلاب اسلامی را هم بر‌ دوش گرفت. بنابر این، ادبیات جنگ هم با ادبیات انقلاب اسلامی پیوند ماهوی دارد و هم با ادبیات دینی و از یک منظر نیز شاخه‌ای از ادبیات پایداری می‌تواند تلقی شود.
ادبیات جنگ که پا گرفت، رویکردهایش به موضوع رفته‌رفته متفاوت شد. برای هر نویسنده‌ای یک سؤال و پیش‌فرض مطرح بود و آن اینکه چرا باید از جنگ بنویسد؟ پاسخ به این پرسش، پیدایی جریان‌های متفاوت را موجب بود؛ یعنی، همواره چرايی نوشتن از جنگ، چگونگی نوشتن دربارۀ آن را موجب شده، و جريان‌ها و رويكردهای متفاوتی را پديد آورده است. بیشتر نويسندگان در دهۀ 60 و هم‌زمان با جنگ ازخطوط مقدم جبهه گزارش می‌دادند، يا خاطرات رزم و چگونگی به شهادت رسيدن هم‌رزمان را به ياد می‌آوردند و ‌تجربه‌هــــای شركت در جنگ را به مضمون اصلی داستان‌های خود تبديل می‌كردنــــد. همچنين حفظ ‌و ‌دفاع ‌از ارزش‌ها و انتقاد از فراموشی آن‌ها، حريم انقلاب اسلامی، ايثارگری، شهادت، اسارت و مسئلۀ جانبازان از مضامين اصلی داستان‌های آن‌ها است. از‌ دهۀ ‌70 به بعد، با پايان يافتن جنگ، بخش عمده‌ای از اين ادبيات به شرح بازگشت رزمندگان از جبهه اختصاص می‌یابد‌. اغلب نويسندگان، داستان رزمندگانی را می‌نويسند كه به خانه بر‌می‌گردند و با دنيای تازه‌ای روبرو می‌شوند. مسئلۀ انسانِ در جنگ ‌و انسانِ برآمده از جنگ در اين داستان‌ها بيشتر بازتاب يافته است. به‌طور کلی با عنایت به نوع نگاه نويسنده به ‌موضوعِ جنگ و درون‌مایۀ داستان‌ها می‌توان چهار رویکرد را در ادبیات جنگ و دفاع مقدس نشان داد:
رویکرد ارزش‌‌محور؛
رویکرد جامعه‌‌محور؛
رویکرد انتقاد‌‌‌‌محور؛
رویکرد انسان‌‌محور.
رويکرد نخست (ارزش‌محور) در پيوند با جريان ادبيات متعهد و تعریف تازه‌ای که از آن ارائه شده پدید می‌آید. همان‌گونه که گفته شد، پس از انقلاب بخشی از ادبیات از سلطۀ جريان چپ و تعهدی كه تعريف می‌كرد خارج شد و به‌ نوعی رئاليسم بومیِ همراه با آرمان‌های دينی رسيد. اين رويكرد در آغاز و تا ميانۀ راه اغلب به‌ گروه نويسندگان خاص و حتی ناشران و مؤسسه‌ها و نهادهای معينی تعلق داشت كه پاره‌ای از آنها در جنگ هم مشاركت داشته‌اند. از آغاز پيدايش جنگ، نوشتن دربارۀ آن نيز تکليف برخی قلمداد شد و در سایۀ حمایت نهادها و مجموعه‌های ويژه‌ای قرار گرفت. از جمله مهم‌ترين مراکز رشد و توسعه اين رويكرد که به ‌نحوی به ‌تئوريزه کردن انديشه‌های مطرح آن نيز پرداخته، نويسندگان معروف به ‌جمع مسجد جوادالائمه هستند. در دهۀ شصت، عده‌ای از جوانان انقلابی که داعيۀ نويسندگی داشتند، در مسجد جوادالائمه جمع می‌شدند و به داستان‌خوانی و نقد داستان می‌پرداختند. اين جلسات که چند ماه پیش از انقلاب پا گرفته بود و با داستا‌ن‌خوانی اميرحسين فردی و ديگران تشکيل می‌شد، به کلاس فعالی در زمينۀ قصه‌نويسی تبديل شد. از ميان اين جوانان، نويسندگانی به ادبيات داستانی ايران معرفي شدند. از جمله: محمدرضا کاتب، مصطفی خرامان، محمد حجازی، مهرداد غفارزاده و نیز شهيد حبيب غنی‌پور بود که در سال 1365به شهادت رسيد. اين جريان داستان‌نويسی به سبب خودجوش بودن جمع نويسندگان و نيز دوری از مراکز فرهنگی يا ادبی دولتی يا شبه‌دولتی شاخص است. در اين جمع آنچه بيش از همه بدان توجه می‌شد، پرداختن به نوعی رئاليسم بومی است که وجه مشترک عموم نويسندگان اين جريان است. بعدها در تغيير ِمضمونی ادبيات جنگ در دهۀ هفتاد، نويسندگان اين جريان اثرگذارند. انتشار «سوره، بچه‌های مسجد» نيز در همين جهت بود. نكتۀ‌ مهم ديگر اين بود كه ياران جوادالائمه به هيچ عنوان نظريه پرداز سياسی به شمار نمی‌آمدند. اغلب اين چهره‌ها در سال‌های بعد يا به داستان‌نويسان امروز ايران تبديل شدند، يا در حوزه‌های فرهنگی به فعاليت خود ادامه دادند. نهادهای مهم ديگر، حوزۀ‌ انديشه و هنر اسلامی است که برای تشويق خلق آثار ادبی در زمينۀ‌ ادبيات جنــــگ به تأسيس دفتر ويژهۀ ادبيات انقلاب اسلامی و نيز مرکز آفرينش‌‌های هنری و نيز چاپ مجلۀ ادبيات داستانی پرداخت. اين نشريه از آبان ماه 1371 جانشين جُنگ سوره ‌شد که پانزده شمارۀ آن منتشر شده بود. در آذرماه 1367 نیز «دفتر ادبيات و هنر مقاومت» حوزۀ هنری با هدف گردآوری و تدوين آثار ادبی و هنری به‌جای مانده از دوران دفاع هشت‌ساله تأسيس شد، و طی يک دهه بيش از چهارصد عنوان خاطره، يادداشت‌های روزانۀ رزمندگان، داستان و نمايشنامه و فرهنگ جبهه انتشار يافت. «دفتر هنر و ادبيات ايثار» نیز از سال 1369 نويسندگان را به نوشتن رمان‎هايی دربارۀ جانبازان فرا خواند. مرکز فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، واحد جنگ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از ديگر مراکز حامی این رویکرد بوده‌اند.
در رویــــــــکــــرد ارزش‌مــــحــــــــور، شخصيت‌های داستان‌های، افزون بر دغدغۀ ملّيت و وطن، دغدغۀ دين هم دارند؛ به‌همين دليل اين رويكرد با حوادث صدر اسلام و عاشورا‌ی امام حسين(ع) به‌سادگی پيوند می‌خورد و از ادبيات آن تأثير می‌پذيرد و جنگ، جنگ ميان‌ حق و باطل قلمداد می‌شود. پايداری امام حسين(ع) در راه عقيده و اسلام و مبارزۀ آن حضرت با بنيان‌های ظلم و ستم در داستان‌های اين رويكرد باز‌توليد می‌شود و نبردِ ميان جبهۀ حق (امام حسين ـ رزمندگان ايرانی) و جبهۀ باطل (يزيد ـ نظامیان عراقی) بی‌پايان نشان داده می‌شود. شخصیت‌پردازی، درون‌مــــایه، نام داستان و عناصر دیگر روایت، متأثر از واقعۀ کربلا است. شهادت در اين آثار جنبۀ تراژيک ندارد، بلكه مرگی ‌آگاهانه و متعلق به ‌انسان مختار و فداكاری است كه با زهد و پرهيزِ نيرومند خود، هر پيشامدی را با شهامت و آغوش باز می‌پذيرد و از اين رو جسمی كه در اين ميان فدا می‌شود چندان اهميتی ندارد.
مطلق بودن شخصيت‌ها از ويژگی‌های بارز اغلب اين داستان‌‌ها است. انسان‌های مردّد در اين داستان‌ها، اصولاً تغيير و تحول مثبت می‌يابند و هيچ‌گاه در ترديد باقی نمی‌مانند؛ زیرا اين داستان‌ها، «داستان عقايد» است و آرمان‎ها و باورهای نويسنده بر آن حاکم است و همه را به سویی واحد می‌برد. تحول شخصيت‌ها هم مطابق با همان جهت و جهان‌بینیِ برنامه‌ريزی شده‌‌ای است که نويسنده اراده کرده، و نه برحسب بايسته‌‌های شخصيتی يا سير علّی داستان. بسياری از داستان‌های ارزش‌محور در نظام پيرنگ از الگوهای مشابه استفاده می‌کنند. يک ماجرا در داستان‌های مختلف تکرار می‌شود و پيرنگ داستان‌های بسياری يکسان است. از جمله الگوهايی که در اين داستان‌ها ديده و تکرار می‌شود، الگوی «رويارويی و تغيير» و الگوی «نوآموزی و تغيير» است.
بنابر همین زمینه‌ها، داستان‌های اين رويكرد را می‌توان از نظر بازتاب صداها و روايت‌ نگا‌ه‌های متعدد دربارۀ جنگ، به دو گروه تقسيم کرد: گروه نخست: داستان‌ها و رمان‌هايی که صرفاً تک‌صدا و رويکردشان تبليغی است، و گروه دوم: داستان‌ها و رمان‌هايی که به مبانی زيبايی‌شناختی و مسائل اجتماعی و بازتاب نگاه‌های غير تبليغی و متفاوت هم توجه دارند. تفاوت اين دو گروه در نزديکی داستان‌های گروه دوم به ‌رويكرد جامعه‌محور و گذشتن از نگاه تبليغی و مرزهای تقديرگرايی صِرف و برخی ديدگاه‌های سياسی، و نيز توجه بيشتر به‌ مبانی زيبايی‌‌شناختی داستان ‌‌‌است. داستان‌های گروه نخست عموماً در زمان جنگ و در دهۀ شصت پديد آمده‌اند و داستان‌های گروه دوم از اواخر دهۀ شصت به بعد نوشته شده‌اند. در مجموع، در اين رويكرد نكات زير برجسته است:
ستايش از مقاومت، پايداری و دفاع از کشور و حريم انقلاب اسلامی؛
تهييج روحيۀ رزمندگان و تقويت روحيه سلحشوری و استقلال‌خواهی و دفاع در مردم؛
پی‌جويی نوعی فضيلت و تقدس در دفاع‌، و نوستالژی بازگشت به ‌وطن ‌مألوف (جبهه) برای رزمنده‌ای كه شهيد نشده و مرثيه‌سرايی برای فضيلت‌های فراموش‌شده؛
پيوند با حوادث صدر اسلام و عاشورا‌ی امام حسين(ع) ؛
آغاز راهی برای پرداختن به ‌نوعی رئاليسم بومی همراه با آرمان عميق دينی در ادبيات معاصر ايران و استوار شدن پايه‌های اين شيوه در داستان‌های متأخر؛
تبليغی بودن برخی از داستان‌های اوليه و ساده بودن آن‌ها در عناصر داستانی؛
ساده بودن بافت زبانی. زبان اين داستان‌ها ساده است؛ زيرا داستان وقتی تبليغی باشد در آن از زبان استعاری پرهيز می‌شود؛
تبليغی بودن داستان‌های سال‌های نخست اين رويکرد، منجر به تک‌صدايی در آن شده است؛
در زبان داستان، عناصر و اصطلاحات خاص جبهه فراوان است؛
داستان‌ها عموماً جنبۀ رئاليستی دارند و از سوررئاليسم يا سبک‌های ديگر داستان‌نويسی خبری نيست. جنبه‌های اعجاز‌آميز اين داستان‌ها نيز برای کسی که باور دينی دارد، غير واقعی نيست؛
تغيير و تحول شخصيت‌های داستانی به سمت‌و‌سوی حق است، ضد قهرمان نيز تغيير و تحول ندارد؛
الگوهای مشابه پيرنگ. از جمله اين الگوها، الگوی «رويارويي و تغيير» و «نو آموزيی و تغيير» است.
نويسندگان در اين رويکرد عموماً همدلانه و جانبدارانه با نظام سياسی و ارزش‌های جامعه می‌نويسند.
رويکرد دوم (جامعه‌محور) توجهش به مسائل اجتماعی است؛ یعنی مسئله‌محوریِ بخشی از داستان‌ها و رمان‌های ادبیات جنگ و دفاع مقدس، مباحث اجتماعی است و به بازتاب مسائل و مصائب جنگ و تأثير آن بر زندگی مردم پرداخته است، و به‌ دستاورد‌های فرهنگی و اجتماعی مثبت جنگ که رويکرد نخست مدعی آن است، چندان توجهی ندارد. در واقع، مسائل جانبی و اجتماعی جنگ و تصوير ويرانگری آن در اين دسته آثار بارزتر است. برخی از نويسندگان اين جريان با جنگ سر سازگاری ندارند، اما با اعتقاد به ‌دفاع از ميهن، واقع‌گرايانه از همۀ تبعات جنگ می‌نويسند. در حقيقت، اين آثار گونه‌ای از رئاليسم است که به‌ اثر جنگ بر مردمان شهرها و روستاهايی که به ‌نحوی بنياد خانواده و روابط اجتماعی‌شان دگرگون شده می‌پردازد. بنابراين، زندگی طبقات مختلف، پيامدهای فرهنگی و قومی ناشی از جنگ و مسئلۀ آوارگان، مهاجران و زندگی آن‌ها در شهرهای ديگر در این دسته از آثار دیده می‌شود. در اين رويكرد مسائل زير برجسته است:
موضوع بودنِ زندگی طبقات مختلف مردم جامعه؛
بيان پيامدهای فرهنگی، اقتصادی و قومی جنگ؛
توجه به مسئلۀ بازماندگان و آوارگان و مهاجران جنگ؛
انتقاد از شتاب تحولات جامعۀ انقلابی و دوری از آرمان‌ها و ارزش‌ها؛
نحوۀ برخورد با مسئلۀ زن و ارتباط جنگ و پيامدهای آن بر نحوۀ زيست و حضور او در جامعه؛
توجه به مسئلۀ کودک و تأثير جنگ بر او؛
پرداختن به مسئلۀ خانواده‌های شهيدان.
در داستان‌نویسی جنگ، یک رویکرد هم وجه انتقادی دارد (رویکرد انتقاد‌محور)، به گونه‌ای که پاره‌ای از روایت‌های داستانی در رد يا تشکيک در مسائل عمدتاً سياسیِ پيدايش، ادامه و پايان جنگ و انتقاد از آن نوشته شده است. نوع نگاه اين رويكرد به جنگ بدبينانه است و نويسندگان به دستاوردهای جنگ در تقویت روحيۀ استقلال‌خواهی، خودباوری، شجاعت، ايثار و فداكاری عمومی که در داستان‌های ارزش‌محور برجسته می‌شود، باور ندارند. برخی از اين آثار جنگ را برای جامعه زيان‌بار دانسته‌اند و برخی نيز به ‌همراه نگاه بدبينانه، همانند پدری دلسوز به ‌فرزندان نادان خود نگريسته‌اند و با بيان آثار منفی جنگ کوشیده‌اند از آن جلوگيری کنند. پيش‌تر در دو رويکرد نخست نيز با انتقادهایی مواجه می‌شويم، اما انتقاد در داستان‌های ارزش‌محور يا جامعه‌محور با انتقادهای اين رويکرد تفاوت ماهوی دارد؛ برای مثال در داستان‌های ارزش‌محور نگاه نويسنده در جهت تأييد جنگ و دفاع و ارزش‌های انقلابی و ‌اسلامی است و هيچ‌گاه اصل جنگ و دفاع زير سؤال نمی‌رود، بلکه در اين دسته آثار مفاهيم ايثار و شهادت از برجسته‌ترين درون‌مايه‌ها و مضامين است. بيان‌ ترديدها و انتقادها نيز برای رسيدن به يقينی است که در ديدگاه راوی (نويسنده) وجود دارد. به عبارت ديگر، نگاه منفی به جنگ و دفاع در داستان‌های انتقاد محور غلبه دارد و همۀ آنچه در دو رويكرد نخست ارزش ناميده می‌شود، زير سؤال می‌رود.
رويكرد انتقاد‌محور را نمی‌توان در جهت ادبيات ضد‌ جنگ قرار داد؛ زيرا به ‌لحاظ پشتوانۀ فکری و فلسفی و نيز پردازش تباهی‌های جنگ بسيار ضعيف است و اغلب از محدودۀ برخی دغدغه‌های شبه‌‌روشنفکری و نيز هجويه‌های سطحی سياسی و اجتماعی فراتر نمی‌رود. از سوی ديگر، جنگ مسئلۀ اصلی برخی از آن‌ها نيست و در حاشيۀ داستان قرار دارد. اين رويكرد به ‌لحاظ برخی محدوديت‌ها يا سنگينی ديدگاه‌های عرفی و اغلب ارزشی جامعه پر و بال گسترده‌ای نداشته و مجال رشد نيافته، و به ‌چند رمان و داستان كوتاه محدود شده است. در اين رويكرد مسائل زير برجسته است:
رد يا تشکيک در جنگ و انتقاد از مسائل سياسی پيدايش، تداوم و پايان جنگ؛
نگاه بدبينانۀ نويسندگان اين رويكرد به ‌جنگ و پرداختن به ‌نكات منفی آن‌؛
غفلت از آن‌چه در داستان‌های رويکردهای پيشين، دستاوردهای جنگ در تقویت روحيۀ استقلال‌خواهی،‌ خودباوری، شجاعت، ايثار و فداكاری عمومی خوانده می‌شود‌؛
فراتر نرفتن از محدودۀ برخی دغدغه‌های شبه‌‌‌روشنفکری و نيز هجويه‌های سطحی سياسی و اجتماعی‌؛
انتخاب فضاهای شهری به‌عنوان موقعيت داستان و طرح مسائلی مانند بمباران‌ها و… .
رویکرد چهارم یا رویکرد انسان‌محور، مسئله‌اش انسانی است. اين رويكرد به ‌انسان‌ در جنگ و انسان‌ برآمده از آن می‌پردازد. در اغلب آثاری که در زمان جنگ پديد آمد، يافتن ارزش‌ها و هنجارهای انقلابی يا دغدغه‌های اجتماعی و گاه شبه‌روشنفکری، محور کار بود و به يکی از مسائل مهم، يعنی «انسانِ جنگ»، فراموش شده بود و در رويكرد‌های ديگر کمتر بدان توجه می‌شد. چنان‌كه در رويكرد ارزش‌محور آدم‌ها مطلق بودند؛ يا مظهر خير می‌شدند، يا مظهر شر. پس از جنگ آثاری پديد آمد که توانست به ‌مرزهای مفاهيم انسانی نزديک شود. مفهوم جنگ در بسياری از داستان‌هايی كه پس از جنگ نوشته ‌شد، و به‌ویژه در نوشته‌های نويسندگانی كه سال‌هايی را در جنگ گذرانده و نويسندگی را از نوشتن داستان‌های جنگی آغاز كرده‌ بودند، دگرديسی بنيانی را پشت سر گذاشته بود. جنگ در اين داستان‌ها به‌ جای آن‌كه نبرد خير و شر باشد، يا مرثيه‌ای بر همۀ چيزهای رفته است، يا سرنوشت يكسانی كه از هر دو سوی نبرد قربانی می‌گیرد. در اين آثار، جنگ از روايت‌های کليشه‌ای به ‌در می‌آيد و به ‌سمت معناهای مدرن و نو حرکت می‌کند. پرهيز از نوشتن در مسيرهای قراردادی و خونسردی در روايت جنگ، و ‌به خشونت و مرگ وضوح بيشتر بخشيدن از ويژگی‌های بارز اين رويكرد است. در اين آثار، سخن از فضاها و ماجراهايی به ‌ميان می‌آيد که پيش از اين تابو بوده ‌است. اين تابوها شامل ترس، خشونت، ترديد و از همه مهم‌تر تنهاییِ انسان است و سربازان و بازماندگان از جنگ را در موقعيتی روان‌شناختی قرار می‌دهد که در آن برای تکرار کليشه‌های رايج و رؤياپردازی وآرمان‌خواهی و ايدئولوژی جایی نيست. از مضامين عمدۀ اين رويكرد اعتراض به ‌سرنوشت انسان‌های شرکت‌کننده در جنگ است. از اين رو گاهی از عنوان ادبيات اعتراض برای اين رويکرد استفاده کرده‌اند. در داستان‌های اين رويکرد، پرسش‌هايی بيان می‌شود و خواننده اندوه مصائب و مصيبت‌هايی را می‌بيند که در داستان‌های ديگر از آن‌ها خبری نیست.
این رویکرد به نوعی ادامۀ همان رویکرد ارزش‌محور است؛ به این معنا که در مسئلۀ ارزش‌ها بازبینی صورت می‌گیرد و به‌روز می‌شود. يکی از علل اين تغيير و دگرديسی اين است که پس از جنگ خاطراتی از سربازان و شرکت کنندگان درجنگ منتشر می‌شود که نويسنده صادقانه از آن‌چه بر او و هم‌رزمانش گذشته روايت می‌کند. در اين خاطرات، نويسنده اعتراف می‌کند که در مواردی سخت ترسيده يا جرأت پیش رفتن نداشته است، يا اينکه گاهی ارزش‌های انسانی او را به ‌ترديد در جنگ‌ وا می‌دارد. پس از جنگ، در ايران نيز انبوه خاطرات جنگ منتشر شد که مملو از بن‌مايه‌های داستانی و روايی است. نويسندۀ اين رويكرد با پرداختن به سرنوشت شخصیت‌های داستانش، افزون بر عينی کردن گوشه‌هايی از واقعيت تلخ و جان‌خراش جنگ، به ‌مضامين پيچيده‌ای از ژرف‌ساخت شخصيت انسان می‌پردازد. وجوهی مانند ترس و فرار از مرگ و همچنين ترديد و از دست‌ دادن خود‌باوری از آن جمله است. در اين رويكرد نكات زير برجسته است:
درون‌مایۀ داستان‌ها ارزش‌های والای انسانی است؛
داستان‌های اين رويكرد به ‌انسان در جنگ و انسان برآمده از آن می‌پردازد؛
پرهيز از نوشتن در مسيرهای قراردادی و خونسردی در روايت جنگ؛
سخن گفتن از فضاها و ماجراهايی که پيش از اين تابو بوده است. اين تابوها شامل ترس، خشونت و از همه مهم‌تر تنهايی انسان است؛
اعتراض به ‌سرنوشت بازماندگان جنگ.
در هم شکستن مرزهای جغرافيایی.
زمینه و بافت پیدایش این رویکردها جامعه است. در جامعۀ پس از انقلاب که مسئله‌اش دفاع از میهن است، و ارزش‌ها و باورهای سیاسی و اجتماعی تازه‌ای پیدا کرده است، رویکرد ارزش‌محور هم مجال گسترش و پیدایش می‌یابد، و در ساخت فرهنگ زمانه هم نقش دارد. بدون تردید، انبوه متن‌های روایی زمان جنگ در کارکرد تبلیغی که از آن‌ها داشته‌اند، توفیق یافته‌اند؛ هرچند بعدها اغلب آنها فراموش شده و ماندگار نشده‌اند. این متن‌ها در شناخت جامعه و فرهنگ زمانۀ جنگ و دفاع مقدس ارزش دارند و منبع پژوهش و تحقیق می‌توانند باشند؛ چنان‌که در دوره‌های بعد نیز رویکردهای دیگر مطابق همین هماهنگی با بافت و زمینۀ اجتماعی و سیاسی پدید آمده‌اند. بسیاری از داستان‌های اجتماعی نیز همین‌گونه در شناخت مسائل اجتماعی زمان جنگ به کار پژوهش می‌آیند و در سیاست‌گذاری‌های اجتماعی ایران می‌توانند در نظر قرار گیرند.
به نظر می‌رسد ادبیات جنگ و دفاع مقدس با فاصله گرفتن از وضعیت تاریخی و زمانه‌ای که جنگ در آن روی داده، پی‌جوی مسائل و موضوعات تازه‌ای است که انسان ایرانی با آن سر و کار داشته و تا به حال مجال روایت پیدا نکرده است. روایت داستان‌های امروزی، در طرح مسئلۀ جنگ، پی‌جوی صلح است. هرچند بسامد آثاری که دربارۀ جنگ نوشته می‌شود کمتر شده است، این آثار از نظر غنای مضمونی و نیز صنعت داستان‌نویسی قابل توجه هستند.

محسن مؤمنی شریف
اثرگذاری و جهت بخشی مدیریت کلان فرهنگی
محسن مؤمنی شریف متولد 1346 بیجار، دارای تحصیلات رسمی و حوزوی، دبیر سابق آموزش و پرورش و از نویسندگان شناخته‌شدۀ ادبیات داستانی کشور است. از جمله فعالیت‌های اجرایی او می‌توان به: مدیر داخلی مجلۀ سورۀ نوجوانان (به مدت چهار سال)، عضو مؤسس، بازرس و عضو هیئت مدیرۀ انجمن قلم ایران و رئیس سابق مرکز آفرینش‌های ادبی حوزۀ هنری و ریاست حوزۀ هنری اشاره کرد. آثار وی در چندین جشنوارۀ ادبی موفق به دریافت جایزه شده است؛ کتاب در کمین گل سرخ او که شامل زندگی‌نامۀ داستانی‌ شهید صیاد شیرازی است، بارها تجدید چاپ شده و مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. کتاب زمانی برای بزرگ شدن دربرگیرندۀ تجارب وی به‌عنوان بسیجی در سال‌های نوجوانی از جبهه‌های نبرد است.

بدون شک جریان‌شناسی ادبیات داستانی دفاع مقدس، به فرصت و درنگ بیشتری نیازمند است. بنابراین، آن‌چه که در این‌جا بیان می‌کنم گزارشی است شتاب‌زده و متکی به حافظه و البته در بستر تاریخ؛ چرا که وقتی در بستر تاریخ گام برمی‌داریم واقعی‌تر و منصفانه‌تر سخن می‌گوییم.
با تجاوز رژیم بعثی عراق به مرزهای کشور، مرزهای جریان‏های ادبی هم در دفاع از میهن، هر چند برای مدت بسیار کوتاه رنگ می‏بازد. از این‌رو، بر اساس کتاب‌شناسی‏ داستان‌های کوتاه و رمان جنگ در ایران، به کوشش مرحوم حسین حداد در شش‌ماهۀ اول جنگ، یعنی نیمۀ دوم سال 1359 تنها دو کتاب با موضوع جنگ گزارش شده است که هر دو هم ظاهراً در حوزۀ کودک و نوجوان است. البته در گزارش استاد محمدرضا سرشار در کتاب در مسیر تندباد، از هشت کتاب نام برده شده است که به‌نظر می‏رسد این اختلاف از کتاب‌هایی ناشی می‌شود که تاریخ نشر ندارند و بعدها نویسنده‏‌هایشان مدعی شده‏اند مربوط به آغاز جنگ است. در هر صورت، با گذشت زمان اندکی از آغاز جنگ و روشن شدن هویت دینی رزمندگان ما جبهه‌‏گیری نویسندگان آشکارتر شد. جبهۀ نویسندگان جریان موسوم به روشنفکری، بدون اشاره به دفاع در برابر متجاوز کوشیدند در حقانیت دفاع مقدس تردید ایجاد کنند. در این آثار، ضمن بیان پلشتی‏‌ها و ویرانی‌های جنگ، و تأکید بر بی‏حاصل بودن ادامۀ آن، سفارش به صلح مورد توجه قرار می‏‌گیرد. نویسندگانی مانند قاضی ربیحاوی، قدسی قاضی‏نوری و برخی ‏دیگر از اعضای کانون نویسندگان که عموماً گرایش‌های مارکسیستی داشتند، از جملۀ این نویسندگان به‌شمار می‌رفتند.
اما در جبهۀ مقابل، ضمن ستایش ایستادگی مردم ایران در برابر متجاوز، قهرمانی‏های رزمندگان، به‌ویژه شهدا، مورد توجه قرار می‏‌گیرد، و ساکنان شهرها و مناطق جنگ‌زده برای باقی‌ماندن در موطن خود تشویق می‏شوند. در سال دوم جنگ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شش اثر با همین مضامین از سوی نویسندگان صاحب‏نامی چون: محمود گلابدره‏ای، غلامرضا امامی، سیروس طاهباز، رضا رهگذر، مصطفی رحماندوست منتشر شد که از میان آثارِ آنان مهاجر کوچک از رضا رهگذر، و اسم من علی اصغر است از مصطفی رحماندوست بیشتر مورد توجه قرار گرفتند و هنوز هم در میان آثار جنگ مطرح‏اند.در حوزۀ بزرگسال نخستین رمان به نام زمین سوخته در سال 1361 به قلم احمد محمود منتشر می‏شود. این اثر، بر خلاف آن‌چه بعضی منتقدان امروزی می‌‏گویند، در آن زمان اثر ضدجنگ تلقی نمی‏شد، بلکه گزارشی از اهواز آن روز و نیز روایت تولد قهرمانان مردمی مانند محمد میکانیک است.
همان‏طور که اشاره شد، با آشکار شدن ماهیت دینی جبهۀ ایران و رنگ و بوی ارزش‌های دینی در صفوف رزمندگان، جریان روشنفکری کنار کشید و اگر اثری هم تولید شد دربارۀ محکومیت ایستادگی‌ خودمان بود. در نیمۀ دوم دهۀ شصت این جریان پررنگ شد، و به‌نوعی ادبیات ضد جنگ به‌وجود آمد. البته اصطلاح ضد جنگ توسط گروه نویسندگانِ آلمانیِ در تبعید که علیه کشورگشایی و تجاوزهای آلمان هیتلری می‏‌نوشتند، در قاموس ادب و هنر وارد شد، و به نوع ورود ما به جنگ و ایستادگی‌مان ربطی نداشت. از همین‌رو، کاش منتقدان جبهۀ انقلابی به‌جای این اصطلاح، از واژۀ ضد مقاومت و ضد پایداری استفاده می‏کردند.
نخستین رمان جریان انقلابی در سال 1363 توسط قاسمعلی فراست به نام نخل‌های بی‌سر نوشته شد. حضور نویسنده در منطقۀ جنگی و نشست و برخاست با کسانی که همچنان برای دفاع از خرمشهر در شهر مانده بودند، موجب شد این داستان به واقعیت جبهه‌‏های ما نزدیک‌تر باشد.می‌توان گفت جریان واقعی ادبیات دفاع مقدس پس از پذیرش قطعنامه شکل گرفت و نویسندگانی در این دوره درخشیدند که خود در دوران جنگ رزمنده بودند و با استفاده از تجارب و خاطرات خویش داستان می‏ساختند. طبعاً آثار این نویسندگان نسبت به فرهنگ جبهه واقعی‌تر بودند تا آثار دیگر نویسندگانی که وقتی از خطوط مقدم جبهه می‌‏نوشتند بر اساس تحقیق یا شنیده‏هایشان از خاطرات دیگران بود. از این‌رو، آثار این دست از نویسندگان عموماً از برخی اغراق‏ها و بزرگ‌نمایی‏های رایج در روزگار جنگ خالی بود. بنابراین، در این دوره به‌نوعی شاهد واقع‌گرایی هستیم که بعدها در شناخت نوع رئالیسم غالب بر مکتب ادبی و هنری انقلاب اسلامی شاخص شد. دربارۀ نویسندگان رزمنده چند نکته شایان ذکر است:
این نویسندگان عموماً نویسندگی را با خاطره شروع کردند و از همین‌رو در داستان‌های نخستین آن‌ها رد پای ادبیات خاطره‏‏ و تاریخ شفاهی آشکارتر است؛ اما آنان با هوش، مطالعه و پشتکار توانستند خیلی زود از این مرحله بگذرند. دیگر ‏اینکه این نویسندگان برای بهره‏مندی از آثار نویسندگانِ مطرح دنیا در موضوع جنگ، وقت زیادی صرف کردند، و متأسفانه از نگاه آنان تأثیر پذیرفتند. در حالی‏که جنگ ما اولاً دفاعی بود که عموم جنگ‏های دفاعی مقدس است، و دنیای جنگ‌های آنان، جنگ‌های متجاوزانه است. ثانیاً انگیزه‏های رزمندگان و خانواده‏هایشان هم مقدس بود و در این جبهه انگیزۀ اساسی جلب رضایت خداوند بود، و طبعاً با انگیزه‏های قهرمانان آنان تفاوت داشت. به هر حال، بخشی از کارهای نویسندگان از این بابت آسیب دیدند و بدتر این‌که در این میان شماری از نویسندگان بااستعداد جبهه‌دیدۀ ما قربانی شدند و سال‌های طولانی است که دیگر نامی از آن‌ها نیست؛ هر چند فضای سیاسی کشور و ورود و ظهور جریان‌های سیاسی هم در این فجایع بی‏تأثیر نبودند.
دهۀ هفتاد، دهۀ اوج جریان ادبی ادبیات دفاع مقدس بود. در این دهه دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزۀ هنری توسط آقایان سرهنگی، بهبودی و کمری ایجاد شد که در جذب علاقه‌مندان به این حوزه که همگی صاحب خاطره بودند، بسیار مؤثر بود. بنیانگذران دفتر با کوله‏باری از تجربه در حوزۀ کاری خود به حوزۀ هنری آمدند و با ایستادگی در موضوع کار خود موجب پیدایش گونه‌ای از ادبیات هنر شدند که بنا بر نظر مقام معظّم رهبری، کشور را از ادبیات بیگانه بی‌نیاز کرد.
از بین نویسندگان دفتر کسانی که با نوشتن خاطره شروع کردند، آقایان دهقان، امیریان و قیصری بودند، در کنار این‌ها کسی مثل آقای بایرامی هم بود که خاطرات خود را با نام هشت روز آخر در دفتر ادبیات مقاومت منتشر کرد، در حالی‏که در همان روزها او داستا‏ن‏نویس مطرحی بود و آثار او جدی‌ترین داستان‌های جنگ محسوب می‏شد، چون هم تجربۀ جنگ داشت و هم داستان‌نویس بود. دیگر اینکه او نخستین رزمندۀ نویسنده بود که در روایت خاطراتش از عناصر داستانی استفاده کرد و این شیوه امروز از ویژگی‏های بارز خاطرات منتشر شده در حوزۀ هنری است.
البته دفتر ادبیات مقاومت در کنار اهتمام به انتشار خاطرات رزمندگان، نسبت به خلق و انتشار ادبیات داستانی هم بی‏اعتنا نبود. خلفه‏های وحشی جهانگیر خسروشاهی و عقاب‌های تپۀ شصت بایرامی از نخستین کارهای آن دفتر به‌شمار می‌رود.
شایان ذکر است نهادهای دیگری مثل جهاد سازندگی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زودتر از حوزۀ‏ هنری به ادبیات دفاع مقدس و خاطرات رزمندگان خود توجه کرده بودند، اما با تغییر مدیریت‌ها در طول زمان از ادامۀ کار بازماندند و تبدیل به جریان نشدند.
پایان جنگ همانند آغاز آن برای مردم ایران بسیار ناگهانی بود. هنرمندانی که تا دیروز مردم را برای ایستادگی تشویق می‌کردند، یک‌باره با پذیرش قطعنامه مواجه شدند و در یک بهت عجیب فرورفتند. این وضعیت مدتی تأخیر و رکود را در تولید آثار ادبی از سوی نویسندگان نامدار در پی داشت؛ به‌ویژه با ورود به دوران سازندگی شماری از هنرمندان و نویسندگان حرفه‌ای آن روزگار دچار تردید شدند و این آغاز جریانی است که بعدها ادبیات اعتراض نام گرفت.
این جریان ابتدا با شعر شروع شد و بعد در داستان و فیلم سینمایی هم خود را نشان داد. از پیشگامان این جریان در شعر سیدحسن حسینی بود که پس از او توسط شاعرانی همچون علیرضا قزوه با جدّیت بیشتر پیگیری شد و پای آثارشان به روزنامه‌های پرتیراژ هم باز شد.
ویژگی این جریان، اعتراض از درون نظام و در دایرۀ نظام بود؛ اعتــــراضی که بیشــــتر عمــــلکردها و سیاست‌های مسئولان اجرایی کشور را نشانه رفته بود؛ زیرا به اعتقاد این جریان، مسئولان اجرایی رفته‌رفته از آرمان‌ها و ارزش‌های دفاع مقدس فاصله می‌گرفتند و این حرف درستی بود. پس از شعر، این موضوع با تأخیر در داستان هم وارد شد؛ هر چند که به یاد دارم برخی از آثار نویسندگان آن دوره‌ها دارای پس‌زمینۀ اعتراض و هشدار است، مانند داستان کوتاه «موش» از داریــــوش عــــابــــدی در مجموعۀ آن سوی مه، و یا داستانی از حسن‏بیگی اما جدّی‏ترین رمان اعتراضی از جهانگیر خسروشاهی بود. او در رمان زخمدار به جریان استحاله و تغییر ارزش‌ها اعتراض داشت. زخمدار روایتگر روزهای تلخ رزمندۀ آزاده‌ای است که در اسارت تکلم و پایش را از دست داده است. مشاهدۀ او از جامعه دقیقاً مغایر با چیزهایی است که او به خاطرش جنگیده بود.
خسروشاهی به تغییر موضع دادن و به دنیا پیوستن در دوران سازندگی اعتراض داشت؛ دورانی که مسئولان با نسخۀ توسعۀ غربی که نهادهایی مانند بانک جهانی و صندوق بین‏المللی پول برایشان پیچیده بودند، به‌سرعت پیش می‏رفتند و گوششان به هیچ اعتراضی نبود. طبعاً اگر هشدار و اقدام رهبری نبود که از گفتمان توسعه همراه با عدالت سخن گفتند و مانع آن پیشروی شدند، چه‌بسا امروز نه از تاک نشانی مانده بود و نه از تاکستان.
حال، فرق این دو نوع اعتراض در چیست؟ دشمن و بیگانه نگاهش تخریبی است و به دنبال ناامید کردن است، اما اعتراض هنرمند انقلابی از نوع هشدار است و برای همین به آثار آن‌ها نمی‌توان صفت ضد جنگ داد.در هر صورت کلیت اعتراض‌ها به همین شکل بود، اما گاهی هم از نقطۀ اعتدال خارج می‌شد. شاید یکی از مصادیق این خروج از اعتدال کار احمد دهقان در کتاب من قاتل پسرتان هستم بود.
من از کسانی بودم که پیش از انتشار، بعضی از داستان‌های این کتاب را خوانده بودم و به نظرم اثری ضد جنگ نبود، بلکه اعتراض به نحوۀ برخورد با بازماندگان جنگ بود که قطعاً اعتراضی درست بود و بعضی داستان‌های‌شان گویی خاطرات خود ما بود؛ با این حال در یک یا دو داستان هم نویسنده از اعتدال خارج شده بود.
البته ناگفته نماند که من قاتل پسرتان هستم اگر به‌شکل طبیعی راه خود را پیدا می‌کرد و در انتشاراتی مانند حوزۀ هنری و مانند آن منتشر می‌شد و با همان اسم مزار آبی که احمد دهقان روی آن داستان گذاشته بود، پا به عرصۀ وجود می‌‏نهاد، حتماً این حواشی را پیدا نمی‌کرد و در واقع به عنوان یک اعتراض از درون تلقی می‌شد، اما ناشر کتاب و کسانی که در آن‌جا سیاست‌گذار بودند سمت و سویی به آن دادند که در فهرست آثار ضد جنگ قرار گیرد.
از نهادهای جریان‏ساز در حوزۀ ادبیات داستانی جنگ یکی هم دفتر ادبیات ایثار بنیاد جانبازان و مستضعفان بود که مدتی بعد از تأســــیس دفتــــر ادبیــــات و هنــــر مقاومت حوزۀ هنری به همت دکتر مجتبی رحماندوست تأسیس شد و هدفشان تولید رمان با موضوع جانبازان بود. البته من آن زمان مخالف نوع قراردادهایی بودم که در آن‌جا با نویسندگان بسته می‏شد و به نظرم مصــــداق کار سفارشی محــــسوب می‏شــــد و این مــــذموم بود، اما آثار پربرکتی در این دفتر تولید شد که بعضی از آن‌ها ماندگار شدند. از مهــــم‌ترین دستاوردهای این دفتر آشــــنایی اهل قلم با بخشی از دردهای جانبازان و نیز خاطرات سال‌های نبــــرد در منــــطقه توسط فرماندهان و رزمندگان بود. در این سفرها و دیدارها طیف‏های گوناگون با سلیقه‌های مختلف حضور داشتند. مرحوم ناصر ایرانی یکی از نویسندگان پیشکسوتی بود که با آن دفتر همکاری داشت. اما بزرگ‌ترین اتفاقی که توسط دفتر ادبیات ایثار رقم خورد، ورود گستردۀ نویسندگان انقلاب به حوزۀ رمان بود. پیش از آن عدۀ انگشت‌شماری از نویسندگان منسوب به انقلاب رمان نوشته بودند، و عموماً داستانِ کوتاه می‌نوشتند. به نظر من رمان و داستان بلند با فرهنگ ما سازگارتر است تا داستان کوتاه. از قضا از دیگر فعالیت‏هایی که توسط آن دفتر صورت گرفت برگزاری نخستین سمینار داستان جنگ بود که البته هیچ‏گاه به سمینار دوم نرسید. در این سمینار نویسندگان و منتقدان و مترجمان پیشکسوتی همچون مرحوم نادر ابراهیمی و رضا سیدحسینی نیز حضور داشتند.
بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس در روزگار مسئولیت مهندس مهدی چمران نیز از مراکزی بود که در اواخر دهۀ هفتاد به انتشار رمان دفاع مقدس می‌پرداختند و در پذیرش اثر برای انتشار از سایر مراکز سخت‌گیرتر بودند. حاصل این تلاش‌ها چند رمان خوب بود که توسط نشر صریر منتشر شد. در آن روزها عمدۀ برندگان جوایز ادبی از میان این آثار بودند. مانند سفر به گرای 270 درجه احمد دهقان و گنجشک‌ها بهشت را می‏‌فهمند از حسن بنی‏عامری، آواز نیمه‌شب داوود غفارزادگان، پسران جـــزیره حســـین فتاحی، مهمـــان مهتاب فرهاد حسن‏‌زاده و… اما این اقدامِ جریان‏‌ساز با تغییر مدیریت بنیاد و تغییرهای پی‏‌درپی مدیران میانی از تکاپوی اولیه افتاد.
اتفاق دیگری که در این دهه افتاد سلسله‌کنـــگره‌‏های ســـرداران شهید بود که سپاه آن را برگزار می‌کرد و بخشی از تولیدات هر کنگره‌ برای هر استان، تولید کتاب بود که کارهای قوی و ضعیف در آن‌ها وجود داشت.
شاید برجسته‌ترین‌ کنگره مربوط به لشکر ثارالله کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان بود که سردار شهید حاج قاسم سلیمانی خود آن را مدیریت می‌کرد.
به یاد دارم در یک صبح پاییزی سال 74 طبق قرار قبلی ایشان به همراه دو نفر از همکاران خود به دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزۀ هنری آمدند. توضیح دادند که می‌خواهند برای فرماندهان شهید لشکر، کنگره برگزار کنند و طبعاً بخشی از فعالیتشان تألیف کتاب است. سردار سلیمانی افزود اما وقتی خدمت مقام معظّم رهبری رسیدیم و گزارش دادیم ایشان فرمودند اگر می‌خواهید آثارتان مانند آثار بعضی کنگره‏‌ها باشد، بهتر است اصلاً سراغش نروید. ما هم فکر کردیم باید برویم سراغ اهلش که آمدیم این‌جا.
آقای سرهنگی برخلاف رویه‏‌اش بلافاصله از پیشنهاد سردار استقبال کرد و کارهای خوبی برای آن کنگره تولید شد. به یاد دارم هر کاری که آماده می‌شد، بلافاصله به کرمان می‌فرستادند و حاج قاسم خودش آن را مطالعه می‏کرد و مطلبی در تأیید و یا در اصلاح آن برای نویسنده می‌نوشت. در واقع ایشان حدود بیست تا سی اثری را که تولید شد خواند و برای همۀ آن‌ها یادداشتی نوشت که به گمانم آن یادداشت‌ها در بخش اسناد کتابخانۀ جنگ حوزۀ هنری موجودند. این اتفاق باعث شد کنگرۀ کرمان در بین کنگره‌هایی که برگزار می‏شد، کیفیت بالایی پیدا کند و چند جلد از کارهای آن در سطح ملّی مطرح و کتاب سال شود.
در دهۀ هشتاد، برای برخی از آثار نویسندگان دفاع مقدس در خارج از کشور به‌ویژه آمریکا، فضای مناسبی برای ترجمه ایجاد شد. مدیریت مرکز آفرینش‌های ادبی حوزۀ هنری بر عهدۀ من بود که با مشورت با آقای محسن سلیمانی این اتفاق افتاد. کارها در مسیری درست از ارتباط گرفتن با آن سو و انتخاب کتاب و انتشار پیش می‏رفت که بعد از انتشار حدود ده جلد از آثار دفاع مقدس در آن‌جا و بدون هیچ نامی از حوزۀ ‏هنری و هویت سازمان، ناگهان امریکایی‌‏ها متوجه شدند و جلوی ادامۀ کار را گرفتند. در این فرصت داستان‌هایی از آقایان سرشار، غفارزادگان، دهقان، حبیب احمدزاده، خانم حسینی و چند نفر دیگر در امریکا منتشر شد.
پیش از حوزۀ هنری جریان روشنفکری برای ترجمۀ کارهای مورد قبول خود اقداماتی کرده بود، اما با استقبال روبرو نشده بود؛ زیرا به قول اسپراکمن، یکی از مترجمان ما، «آمریکایی‌ها می‌گویند چرا پول بدهیم و رونویس کارهای خودمان را بخریم، درحالی که اصلش اینجا هست!» اما وقتی رمان سفر به گرای 270 درجه در آن‌جا منتشر شد و یکی از همکاران اسپراکمن در دانشگاه راتگرز آن را خوانده بود به او گفته بود: «ما با یک انسان جدید و دنیای جدید روبرو هستیم. آن انسان در واقع پدیده‌ای است به نام بسیجی».
در پایان دهۀ هفتاد و در دوران استیلای اصلاحات، جریان ضد جنگ در مقابل دفاع مقدس تشدید شد. آرمان‌باختگی رزمندگان و ایجاد شبهه در پیروزی‌ها و ادامۀ جنگ بعد از آزادی خرمشهر، فرار سربازان اجباری از جبهه، اعتیاد، و تقدس‏زدایی از بن‏مایه‏های عمدۀ این آثار است. موضوع دیگری که جریان روشنفکری به آن پرداخت ولی نتیجه نگرفت، بحث تعرض به زن ایرانی توسط نظامیان عراقی در روستاها و شهرهای جنگ‌زده بود. البته نویسندگان این جریان در ابتدای جنگ هم به آن پرداخته بودند که همان زمان مورد اقبال قرار نگرفته بود، اما بعد از دوم خرداد، دوباره توسط کسانی مانند فرهاد حسن‏‌زاده و… این موضوع مطرح شد که باز هم با بی‌اعتنایی مردم روبرو شد. این بدان معنی است که ایرانیان غیرتمند پرداختن به این‌گونه مسائل را روا نمی‌دارند، و اگر زمینۀ گسترش و انتشار این قبیل مسائل فراهم می‌شد نویسندگان روشنفکر برای دفاع مقدس و مردم غیور جنگ‌زده آبرویی باقی نمی‏‌گذاشتند.
در اواخر دهۀ هفتاد، و به‌ویژه در دهۀ هشتاد جریان خاطره‌نویسی از داستان پیش افتاد. البته این طبیعی است؛ چرا که در سراسر دنیا زندگی‏نامه و خاطره مخاطبان بیشتری دارد. از طرف دیگر، خاطره‌نویسی جنگ تا امروز کوتاهی و گاهی ناتوانی داستان را در این حوزه جبران کرده است. بی‏شک جهانِ خاطرات دفاع مقدس به جهان آن حادثۀ عظیم بسیار نزدیک‌تر است تا جهان داستان ما که سخت تحت ‏تأثیر دنیای دیگران است؛ دیگرانی که فرسنگ‏‌ها با فضای جبهه‏‌های ما فاصله دارند. با این حال بی‏‌انصافی است که یادآوری نکنم بخشی از رونق خاطرۀ دفاع مقدس مدیون داستان و داستان‏نویسان ماست. بی‏شک، عده‌‏ای از نویسندگان ما در این موفقیت سهیم‌‏اند. من به‌تازگی در جمعی با موضوع خدمات متقابل داستان و خاطره نکاتی را یادآور شدم که فرصت بیان مبسوط آن در این مجال نیست، اما در این داد و ستد این داستان است که بیشتر پرد این جنگ حتی انقلاب را اخته است. گمان می‏کنم اکنون نوبت آن رسیده داستان‏‌نویسان هم از دستاوردهای خاطره بهره بگیرند؛ من خود در رمان ماه و بلوط این کار را کرده‏‌ام.

محمد رودگر
پیوند میان ادبیات کهن ایرانی
و ادبیات معاصر دفاع مقدس
محمد رودگر نویسندۀ اهل قم تا امروز سه اثر داستانی، دیلمزاد، دخیل هفتم و سوار بر باد را در کارنامۀ خود ثبت کرده است. او برندۀ جایزۀ کتاب سال داستان دفاع مقدس، برگزیدۀ جشنوارۀ داستان انقلاب، و برگزیدۀ جایزۀ گام اول شده است. رودگر تبیین‌کنندۀ رئالیسم عرفانی در ادبیات ایران، و به دنبال دست‌یابی به یک مکتب داستانی بومی منطبق با فرهنگ، دین، فلسفه و عرفان ایران است.

حوزۀ پژوهش در ادبیات داستانی تعریف دقیق و روشنی ندارد و از آن جایی که به عنوان رشتۀ دانشگاهی شناخته نمی‌شود کار پژوهشی درخور توجهی نیز در این حوزه به‌چشم نمی‌خورد.
از همین‌رو، پرسش‌هایی دربارۀ چیستی ادبیات حماسی، یا ادبیات پایداری، یا ادبیات‌های مضاف در همین گام اول، تعریف دقیق و پژوهشی ندارند و تا زمانی که دربارۀ ماهیت داستان و ارتباط آن با فرهنگ روایی ایرانی به یک تعریف عمومی در عرصۀ ادبیات نرسیم در دیگر شاخه‌های ادبیات داستانی که نام برده شد، نمی‌توانیم به تعریف برسیم.
انتخاب عنوان ادبیات پایداری از همان ابتدا امری ذوقی بوده است. پیش از آن، از عنوان ادبیات جنگ استفاده می‌شد، و در زمان‌های مختلف و اقتضائات روز، ادبیات مقاومت یا ادبیات دفاع مقدس هم نامیده شده است. پس از آن، از آن‌جا که مسئلۀ جنگ و دفاع تنها به جنگ هشت‌ساله و رویکرد نظامی محدود نمی‌شود، این رویکرد تغییر کرد و در نهایت کلیدواژۀ عام‌تری مانند ادبیات پایداری انتخاب شد و این کلیدواژه هم تاریخ ایران و هم گسترده شدن مرزهای مقاومت ایران در زمان حاضر را در برمی‌گیرد.
ادبیات پایداری در چند دانشگاه مثل دانشگاه کرمان، دانشگاه شاهد و چند دانشگاه دیگر به عنوان رشتۀ دانشگاهی تعریف شد، اما در همین فضا هم وقتی استادان و دانشجویان دربارۀ ادبیات پایداری سخن می‌گویند، وارد حوزۀ شعر پایداری می‌شوند که حد و مرز بسیار مشخصی دارد و در این میان اساساً از ادبیات داستانی سخنی به میان نمی‌آید؛ یعنی ما اصلاً رشته‌ای به نام ادبیات داستانی نداریم تا سایر شاخه‌ها همچون ادبیات داستانی پایداری، یا ادبیات داستانی حماسی ذیل آن تعریف شود. چنین فضایی در عرصۀ ادبیات داستانی موجب می‌شود که تعریف درستی از ادبیات پایداری نداشته باشیم.
ادبیات داستانی پایداری از سویی، با توجه به نیاز روزآمد، توسط پژوهشگران و نویسندگان این عرصه انتخاب شد، اما این تنوع نام‌گذاری به دلیل نبودن پشتوانۀ محتوایی و پژوهشی، عملاً در عرصۀ ادبیات داستانی تفاوتی ایجاد نکرد.
در واقع، ادبیات دفاع مقدس یا ادبیات حماسی راه خود را می‌روند و به مسیر پژوهشی و تعریف چهارچوب‌ها و مبناها و مؤلفه‌ها کاری ندارند.
آسیبی که از این راه وارد می‌شود این است که انبوهی داستان و رمان تولید خواهد شد که فقط ارتباط موضوعی با مقاومت و پایداری و انقلاب اسلامی دارند و از لحاظ ساختار، یا حتی درون‌مایه، چنین ارتباطی شکل نگرفته است. در بهترین حالت، همه چیز به الهامات نویسنده سپرده می‌شود که امیدواریم خوب باشد؛ یعنی برای رسیدن به نحله‌های ادبیِ جریان ساز طرح و برنامه‌ای وجود ندارد. روایت به پشتوانۀ نیرومندی در ساختار، محتوا، درون‌مایه، عناصر داستان و شخصیت‌پردازی نیازمند است.
نتیجۀ این ناآگاهی در زمان کنونی این است که نویسندۀ جوان با یادگیری چند تکنیک ادبی در کلاس‌های داستان‌نویسی، و با اعتماد به نفس کاذب به داستان‌نویسی روی می‌آورد و به هیچ‌رویی در فکر پژوهش و عمق‌بخشیدن به‌کار خود نیست.
برای نمونه در مورد آثار سوء دوری گزیدن از پژوهش و عدم تعریف مؤلفه‌ها و مبناها می‌توان به بحث پردامنۀ ادبیات سیاه جنگ اشاره کرد.
برخی از نویسندگان قائل به ادبیات سیاه جنگ هستند و برخی دیگر معتقدند که چنین چیزی وجود ندارد و آنچه که در قالب ادبیات سیاه تعریف می‌شود بیان واقعیت‌های متفاوت از جنگ است.
ریشۀ این اختلاف به تفاوت نگاه دو گروه به امر واقع بازمی‌گردد؛ یعنی این‌که واقعیت داستان منِ نویسنده چیست که منطق روایت یا بهانۀ روایت را به من می‌دهد که دربارۀ آن بنویسم. پس امر واقع برای دو طرف متفاوت است. برای گذر از این مسئله باید به تعریف امر واقع در ادبیات داستانی بپردازیم، و این موضوعی پژوهشی است. ما باید به دنبال امر واقع در ادبیات داستانی ایرانی باشیم، تا در گام بعد وارد ادبیات پایداری شویم و از واقعیتِ بومیِ ایرانی _ اسلامی خود دفاع کنیم. مشکل این مبنا در همین جا باید حل شود.
در این میان باید دو گروه که هر دو مدعی بیان واقعیت هستند، به گفت‌وگو بپردازند تا تعریف هر یک از آن‌ها از واقعیت روشن شود.
یک تعریف از واقعیت مبتنی بر فرهنگ ایرانی و اسلامی خودمان است که پذیرفتنی است، و تعریف دیگری هم هست که از نظام غرب و از فلسفه و ادبیات غرب آمده است و طبیعتاً پذیرفتنی نیست. این روشن‌شدن فضا و بیرون آمدن از ابهام و غبارآلودگی تنها با پژوهش درست روی می‌دهد، و این امر تا زمانی که مشکلات ساختاری حل نشود به‌وقوع نمی‌پیوندد؛ یعنی تا زمانی که رویکرد مدیران افزایش تولید رمان و داستان است، و به ایجاد پژوهشگاه ادبیات داستانی و تربیت پژوهشگر این عرصه توجهی نمی‌کنند، ماجرا به‌همین شکل باقی می‌ماند.
باید ادبیات داستانی به‌عنوان یک رشته در دانشگاه شناخته شود، و گرایش‌های ادبیات داستانی نیز شکل گیرد و این‌گونه نباشد که ادبیات داستانی کلاف سردرگم و پیچیده و به‌هم ریخته‌ای باشد که ذیل یک رشتۀ دیگر مثلاً ادبیات پایداری قرار گیرد و آن هم به سود شعر مصادره شود.
رکن اصلی برای به‌وجود آمدن ادبیات داستانی پایداری، وجود پژوهشگر است. چند سال پیش، من نخستین کرسی نظریه‌پردازی در ادبیات داستانی را در پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی ایجاد کردم و به دنبال افرادی گشتم تا به عنوان منتقد و داور این نظریه حضور داشته باشند؛ برای این کار برخورداری از ویژگی‌های زیر لازم بود:
دارای مدرک دکتری باشند؛
از داستان آگاهی داشته باشند (داستان‌نویس باشند یا اگر نیستند مخاطب خوب و داستان‌خوان حرفه‌ای باشند، رمان را بشناسند و دست‌کم بدانند عناصر داستان چیست)؛
ویژگی که در حوزۀ تخصصی عرفان ضروری به‌نظر می‌رسید، آشنایی با عرفان نظری بود، اما با وجود جست‌وجوهای زیاد چنین کسانی را پیدا نکردم.
از همین‌رو می‌گویم اگر پژوهشگر نداشته باشیم، عملاً با تأسیس رشته و پژوهشگاه و… اتفاقی نمی‌افتد.
الآن جوانان علاقه‌مند به داستان‌نویسی با شرکت در یک کلاس عناصر داستان نوشتن را آغاز می‌کنند. این وضعیت با این‌که برای من غبطه‌برانگیز است، اما جای تأسف هم دارد؛ چرا که بدون ترسیم نقشۀ راه برای جوانان، آنان را به میدان مینی می‌فرستیم که معلوم نیست بتوانند از فرهنگ ایرانی خود دفاع کنند و بدانند زمین دشمن کجا، و خاکریز خودی کجاست. این مسیر به چه سمتی می رود؟
ادبیات ایران پیشینۀ درازدامنی دارد، اما ارتباط آن با داستان‌نویسی مدرن دانسته نشده است. استوری در ادبیات معاصر معادل چه چیزی در ادبیات داستانی ایرانی است؟ تفکیک قصه و حکایت از آن چگونه است؟
ما با وجود پیشینۀ صدساله در داستان‌نویسی هیچ‌گاه از منظر بومی و ایرانی به داستان نگاه نکرده‌ایم؛ به‌گونه‌ای که هم معاصر باشد و هم عناصر بومی و کلاسیک را داشته باشد.
ما هنوز تصور درستی از ماهیت داستان، چیستی داستان و داستان بومی و ارتباطش با فرهنگ بومی خود نداریم، اما دیگرانی بودند که از مبانی نظری و حتی ساختارها و تکنیک‌های داستانی در ادبیات کهن ما، از حکایت‌ها و قصص و داستان‌های سنتی ما در متون کهن استفاده کردند، مثلاً بورخس از ادبیات ایرانی استفاده کرده است، اما ما در مقابل یا غبطه خورده‌ایم، و یا بدان مباهات کرده‌ایم.
در این‌جا مدیر فرهنگی ترجیح می دهد پروژه‌ای تعریف کند و از جوانی بخواهد که در عرض یک یا دو سال کتابی در 500 صفحه بنویسد، و یا در وجه دیگر نویسنده است که خود را از پژوهش بی‌نیاز می‌بیند و چنین می‌پندارد اگر سراغ کار پژوهشی برود به روحیۀ لطیف هنری‌اش آسیب می‌خورد، در حالی که همۀ این‌ها به‌خاطر تنبلی و کاستی داستان‌نویس و مدیر است؛ زیرا کار پژوهش کار آسانی نیست.
در نهایت، اگر این روش تغییر نکند هم‌چنان دور باطل تولیدات داستانی ادامه می‌یابد و از آن‌جا که نقشۀ راهی ترسیم نشده است نه در کشور خود و نه در سطح منطقه و جهان هیچ‌گونه اثری نخواهیم گذاشت.
اگر نقشۀ راه نداشته باشیم نمی‌توانیم جریان‌سازی کنیم و نمی‌توانیم دربارۀ رویدادهای هشت‌سال دفاع مقدس، سوریه و یمن با مردم خودمان یا مردم دنیا سخن بگوییم؛ چرا که نقشۀ راه خاص خودمان را نداریم و نمی‌خواهیم جریان‌ساز باشیم، نمی‌خواهیم به آن واقع‌گرایی و ایسم ادبی داستانی خاص خودمان برسیم و برای همین سستی و کاستی در عرصۀ پژوهش است که دچار عقب‌افتادگی‌های فراوان می‌شویم.

راضیه تجار
ارتباط میان ماندگاری و مهارت افزایی در ادبیات
راضیه تجار متولد سال 1343، نویسنده و عضو هیئت مؤسس انجمن قلم ایران است. وی سال‌ها در عرصۀ آموزش داستان‌نویسی و تربیت شاگرد فعالیت دارد و در کنار آن در جشنواره‌های مختلف داوری کرده است. خانم تجار از نویسنده‌های پرکار ادبیات دفاع مقدس به شمار می‌رود که رمان‌های کوچه اقاقیا، نرگس‌ها و هفت بند به عنوان رمان برتر یک دهه در آموزش و پرورش انتخاب شدند.او نویسنده زن برگزیده ادبیات دفاع مقدس از سوی حوزۀ هنری بوده است. اخیراً کتاب اسم تو مصطفاست، نوشتۀ خانم تجار، که دربردارنده زندگی شهید صدرزاده به زبان همسر اوست، از سوی مقام معظم رهبری مورد توجه قرار گرفته و ایشان تقریظی بر آن نوشته‌اند.

وقتی دربارۀ ادبیات پایداری صحبت می‌کنیم، لزوماً به معنای ادبیات دوران جنگ نیست. چه بسا پیش از انقلاب هم آثاری دربارۀ ادبیات مقاومت و پایداری داشته باشیم؛ چنان‌چه امروز هم این‌گونه آثار و این نوع ادبیات در همۀ کشورها و همۀ عرصه‌ها وجود دارد.
مقاومت در حوزه‌های مختلف تعریف می‌شود و فقط شامل دشمن خارجی نیست. ممکن است این آثار مطالبه‌گری در مقابل حکومت از سوی برخی گروه‌ها و جناح‌ها باشد، اما به‌صورت قطعی می‌توان گفت که بعد از انقلاب ادبیات پایداری منسجم‌تری شکل گرفت و این شکل‌گیری بعد از جنگ ایران و عراق نمود بیشتری پیدا کرد.
این جنگ حتی انقلاب را تحت الشعاع خود قرار داد، در تنۀ انقلاب جای گرفت و رشد یافت؛ یعنی چیزی خارج از آن نبود؛ اما آن‌قدر بزرگ و سنگین بود که غلبه پیدا کرد. این جنگ، درست مثل یک کلاس درس بود؛ همۀ آن چیزهایی که در انقلاب به‌صورت شعار یا حرف در کتاب‌ها و بیانیه‌ها به‌چشم می‌خورد، در میدان جنگ عملیاتی شد و حقیقتاً کلاس درسی برای جامعه به‌شمار می‌رفت. از همین‌رو بسیاری از نویسندگان که نوع نگاه، ایدئولوژی و آرمانشان به سمت و سوی دیگری بود اصلاً به ادبیات پایداری وارد نشدند.
کسانی که با انقلاب نسبتی داشتند و از ایمان و اعتقاد برخوردار بودند با داستان کوتاه و رمان شروع کردند. در داستان‌های کوتاهی که در آن زمان نوشته می‏شد، انبوهی شعار و مستقیم‌گویی حاکم بود که در طول زمان این رویه اصلاح شد. پس از آن نویسندگان به سمت رویکردهای متنوع‌تر رفتند و دریافتند چه‌قدر حرف‌های ناگفته وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرند، نوشته شوند، تا با گذشت زمان به‌دست فراموشی سپرده نشوند.
از همان زمان زندگی‌نامۀ داستانی و مستندنگاری نیز رفته‌رفته مورد توجه قرار گرفت و ارائۀ آن به جامعۀ ادبی پررنگ‌تر شد، و روند رو به رشد و تکوینیِ ادبیات دفاع مقدس افزایش یافت.
با نگاهی آماری به پراکندگی جنسیتی در حوزۀ ادبیات پایداری نیز می‌توان گفت که در دهۀ شصت از آن‌جا که بانوان در درگیری‌های مستقیم حضور نداشتند، چندان هم وارد عرصۀ نویسندگی نشده بودند که البته در دهه‌های بعد رفته‌رفته آمار حضورشان به‌صورت تصاعدی بالا رفت.
دلیل این اتفاق چند مسئله بود که در کنار همدیگر هم‌افزایی داشت و تأثیر بسزایی بر جای گذاشت.
انقلاب اسلامی یک فرصت شگفتی به بانوان داد تا هویت حقیقی خود را پیدا کنند و به‌صورت جدّی در عرصۀ نویسندگی وارد شوند. این مسئله را به‌راحتی می‌توان از مقایسۀ میان شمار زنان شاخص نویسنده در پیش و پس از انقلاب به‌خوبی متوجه شد.
وجه دوم، گسترش کلاس‌های داستان نویسی و ایجاد فضای آموزشی بود که این فرصت را به‌وجود می‌آورد، و این عرصه‌ای بود که تشویق و ترغیب در آن جریان داشت. داستان‌نویسی زنان، شرکت در جشنواره‌ها و دیده شدن آنان با چاپ آثار موجب شد که داستان‌نویسی زنان جدّی گرفته شود، و این وضعیت یک رابطۀ متناظر ایجاد کرد.
از طرف دیگر، به دلیل شرایط اشتغال مردان، بیشتر شرکت‌کنندگان در این کلاس‌ها زن بودند، زنان با تعلق خاطر و فراغت بیشتر شرکت می‌کردند و پیگیرتر بودند. در بحث نوشتن هم به دلیل روحیۀ بانوان و احساسی بودن آن‌ها شاید نوشتن از مقاومت و جنگ راحت‌تر بود و بانوان در این زمینه توان انتقال بیشتری داشتند. به هر حال، مردان در صورت تمایل می‌توانند در میدان حضور یابند، اما برای زنان این تمایل و علاقه‌مندی به حضور با نوشتن اتفاق می‌افتد. ضمن آن‌که در نوشتن دربارۀ فضای جنگ و شهدا، سهولت‌هایی وجود دارد که خام‌دستی‌های احتمالی اثر را می‌پوشاند. وقتی دربارۀ شخصیت حقیقی و واقعی یک رزمنده یا آزاده یا شهید می‌نویسیم از همان ابتدا ارتباط و پیوند با آن شخصیت وجود دارد و این ظرفیتی برای بالاتر بردن تأثیر متن است اما وجه دیگری هم در ساختار اثر و ضعف یا قوت فنی آن وجود دارد که این دو لایه با یکدیگر هم‌پوشانی دارند. این شاید به دلیل نداشتن نویسندگان بسیار توانمند باشد، اما کارها دیده می‌شوند.
برای این‌که بتوان کاری را با کیفیت دانست باید از نظر بیانی، زبانی، نثر، شخصیت‌پردازی و توصیف در حد خوبی باشد و نویسندۀ اثر نیز توانسته باشد پیام را به‌درستی ارائه کند.
البته در دیده شدن کارها گاهی اتفاق‌های مقطعی هم روی می‌دهد، مثل گستردن، نورافکن‌هایی که باعث دیده شدن کار می‌شوند، شمارگان افزایش می‌یابد، خریدهای کلان انجام می‌شود و… اما همۀ این‌ها مقطعی است.
یک اثر باید خودش از خود دفاع کند و خود را نشان دهد. کسانی که دید هنرشناسانه دارند، به‌خوبی درمی‌یابند که اثری ارزش دفاع دارد یا نه، و البته تثبیت اثر در طول زمان هم نشان می‌دهد که آن اثر مانایی دارد یا خیر.
وقتی سیر ادبیات داستانی در ایران را رصد می‌کنیم، به برخی آثار برمی‌خوریم که نامشان هست، اما خودشان مورد اقبال نیستند، تکنیک ندارند و فقط به عنوان سیر تاریخی مطرح می‌شوند. شاید این را بتوان به زمان حاضر هم که تعداد زیادی از آثار نویسندگان زن منتشر می‌شود، تعمیم داد، اما در مقام مقایسه می‌توان گفت آثار نویسندگان مرد به‌لحاظ نشان دادن واقعیت درونی جنگ، و آثار نویسندگان زن به‌لحاظ احساسی قوی‌تر هستند. البته ناگفته نماند که در برخی از آثارِ مربوط به شهدا نیز دیده شدن کار به‌طور شخصی وابسته به خود شهید است؛ مثلاً کتاب شهید ابراهیم هادی به‌لحاظ ادبی و تکنیکی هیچ حرفی برای گفتن ندارد، اما در طول سال‌های متمادی جزء پرفروش‌ترین آثار دفاع مقدس بوده است؛ یعنی زندگی این شهید چنان قوی و جذاب است که مخاطب کاری به تکنیک اثر ندارد.
مــــا در دفاع مقــــدس حقیــــقتاً رویدادها و وقایع اعجاب‌برانگیزی داشتیم که همه برخاسته از واقعیت بودند، اما این نویسنده است که در رمان یا داستان کوتاه خود، با بهره‌گیری از تخیل، داستان خود را پدید می‌آورد؛ یعنی جهان داستانش به شکلی است که مخاطب باور می‌کند، در حالی که داستانِ محض است؛ این در حالی است که در بسیاری از داستان‌های این حوزه نویسنده شناسنامه ارائه می‏دهد، مثلاً شهید به این شکل بوده، یا به آن‌گونه عمل می‌کرده است. یعنی خطوط اصلی واقعی است اما با آمیزه‌ای از تخیل که این ویژگی زندگی‌نامۀ داستانی است. کاری که نویسنده انجام داده و نمی‌توان به آن تحریف گفت این بوده که مثلاً رنگ دیوار اتاقی آبی را خاکستری نوشته، و یا صحنه‌هایی را کم یا اضافه کرده است.
چنین چیزی در روند داستان و حقیقت‌مندی ماجرا تأثیری ندارد. ایــــن حقیقــــتِ محض داســــتان و قهرمان واقعی کار است که مخاطب را به خود جذب می‌کند و پیامش را به جان مخاطب می‌نشاند، اما نثر، زبان، فضاسازی، شخصیت‌پردازی قوی و بهره‌گیری از تکنیک درست داستانی در خلق جهان نویسنده تأثیر ‌بسزایی خواهد داشت.
در این میان، احساس و علاقۀ ما نسبت به اهل بیت و شهدایمان نیز به خوانش و لذت بردن ما کمک می‌کند، هر چند که شاید بعضی آثار بار ادبی یا تکنیکی لازم را نداشته باشد.
دربارۀ ورود زنان به عرصۀ ادبیات مقاومت باید توجه داشت که آن‌ها در عرصه‌های دیگر امتحان خود را پس داده و نوشته‌های خلاقانه‌ای داشته باشند. راه ورود به این عرصه باز است و حمایت هم می‌شود. باید افرادی برگزید که در جای دیگر امتحان خود را پس داده باشند تا بتوانند در این عرصه آثاری عرضه کنند که از مانایی برخوردار باشند.
افزون بر این، باید برای کسانی که قلم ضعیفی دارند، فیلتری وجود داشته باشد؛ یعنی کسانی وارد شوند که در عین علاقه و توانایی، حرکتشان در این مسیر معتقدانه و مستمر باشد.
در همۀ دوران داستان‌نویسی ایران نیز نویسندگانی با درجات مختلف بوده‌اند، اما اگر الآن کتاب صــــد ســــال داســــتان‌نویسی حسن میرعابدینی را نگاه کنید از نویسندگانی در سیر جریان داستان‌نویسی نام برده شده است که آثارشان دیگر خوانده نمی‌شود و مورد توجه نیستند.
برای مانــــایی در ایــــن عرصه ویژگی‌هایی لازم است که زنان باید داشته باشــــند. ورود خلاقانــــه به ساحت داستان؛ افزایش مســــتمر اطلاعات و وسعت دادن به دید از کارهایی است که باید انجام دهند تا توانایی نوشتن در آنان بیشتر شود، و گمان نکنند با یک یا دو کتاب، مسیر یادگیری تمام شده است. اگر این کارها انجام نشود، بسیار محتمل است که کسی بیاید یک یا دو کتاب هم بنویسد، اما بعدش به هر دلیلی در این عرصه محو شود.
به‌طور کلی می‌توان گفت ادبیات پایداری دانه‌ای کاشته شده بود که در دوران انقلاب بارور شد، رشد کرد و شاخ و برگ داد، و کتاب‌های خوبی نوشته شد که با جان مخاطب ارتباط برقرار کرد.
شاید برخی از آثار در این زمینه بار ادبی لازم را نداشته باشند، مثلاً آزاده‌ای که خاطرات دوران اسارت خود را در قالب کتاب تعریف و منتشر کرده است، این کتاب مخاطب عام دارد، یعنی مخاطبی که کتاب را می‌خواند، تأثیر می‌پذیرد و جهت پیدا می‌کند، اما وقتی بار ادبی می‌یابد که به اثر خلاقانه‌ای تبدیل شود. من سال‌ها پیش خاطرات شهید برونسی را خوانده بودم، و همچنان بخشی از اعتقادات و ویژگی‌های آن شهید، و چگونگی مقاومت و جنگیدنش را بعد از سال‌ها به یاد دارم. اما سطح دیگری از ادبیات مقاومت وجود دارد که از لحاظ تکنیک و بار ادبی قوی است، و بدون شک سطوح بالاتری هم وجود دارد.
این‌که چرا کتاب‌های ساده، یا شاید بدون تکنیک را نیازمندیم، از آن‌روست که همین کتاب‌های ساده می‌توانند مخاطب را جذب کنند و آنان را به مطالعه علاقه‌مند نمایند. وقتی جذب شدند می‌توان به آن‌ها جهت داد و آرام‌آرام آنان را از دامنه حرکت داد، و سرانجام به قله نزدیک کرد. یعنی مخاطب رها نشود و با چشیدن حلاوت ادبیات پایداری به سمت کارهایی برود که فقط مستندنگاری صرف نیستند و با قلم‌های قوی‌تر و غنی‌تری نوشته شده‌اند.
در واقع، ادبیات مستندنگاری، نیاز جریان ادبی پایداری برای حفظ و ثبت مستندات دفاع مقدس است، تا در دوران‏های بعد و نسل‌های آینده از آن‌ها استفاده کنند و الهام بگیرند و آثار جدیدی را بیافرینند، آثاری که ریشه در واقعیت دارند و در عین حال خلاقانه نیز هستند.

یوسف قوجُق
سیر ادبیات از مستندنگاری
تا تاریخ شفاهی و ادبیات داستانی
یوسف قوجُق (داستان‌نویس) در اول خرداد ۱۳۴۷ در روستایی به نام «اوخلی‌بالا» (از استان گلستان) به‌دنیا آمد. کارشناس ادبی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دبیری بخش داستان در برخی نشریات کودک و نوجوان، دبیر و مدیر اجرایی برخی از جشنواره‌های ادبی، همکاری ادبی با رادیو سراسری، داوری بخش داستان در جشنواره‌های ادبی، کارشناس داستان برخی انتشارات و… از جمله فعالیت‌های وی در طول این سال‌هاست. قوجق سال‌ها نیز به عنوان مترجم و مشاور فرهنگی، در سفارت کشورمان در ترکمنستان فعالیت کرده است. وی اصالتاً ترکمن است و به‌همین دلیل، در اکثر آثار این داستان‌نویس، تاریخ، فرهنگ و باورهای ترکمن حضوری پُررنگ دارند. درون‌مایۀ اغلب آثار داستانی وی ـ که غالباً فضایی بومی دارند ـ دفاع مقدس، انقلاب اسلامی، موضوعات تاریخی، مشکلات نوجوانان و مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه است.

ادبیات دفاع مقدس، جریانی ادبی و در واقع، موج جدیدی از ادبیات کشورمان است که تقریباً پس از پایان‌یافتن جنگ عراق علیه ایران شکل گرفت. بر همین اساس، جریان‌شناسی ادبیات دفاع مقدس قاعدتاً باید به بررسی، رصد و تحلیل آثار ادبی مرتبط با این حوزه توجه کند. این جنگ که به عنوان «دفاع مقدس» شناخته می‌شود، دوره‌ای مهم از تاریخ کشور است و اکنون پس از گذشت این همه سال و نشر آثار قابل توجه ادبی و هنری، به موضوعی جدانشدنی از ادبیات ایران تبدیل شده است. به نظر من در تقسیم‌بندی ادبیات دفاع مقدس می‌توان ملاک‌های گوناگونی را در نظر گرفت. چند مورد از ملاک‌های تقسیم‌بندی را ذکر می‌کنم:
زمان تولید اثر:
در دوران جنگ؛ این دسته شامل آثاری می‌تواند باشد که نویسندگان آن‌ها را در زمان جنگ نوشته‌اند، و در آن‌ها تجربیات زندگی رزمندگان و مردم را در طول جنگ به تصویر کشیده‌اند.
پس از پایان جنگ؛ این دسته شامل آثاری می‌تواند باشد که نویسندگان آن‌ها را پس از پایان جنگ تا به امروز نوشته‌اند.
البته به نظر من می‌توان برخی دیگر از موضوعات را در زیرشاخۀ همین موضوع تعریف کرد. مثلاً آثاری که به تأثیر جنگ بر زندگی خانواده‌ها، زنان، کودکان و اقوام می‌پردازند؛ حتی می‌توان آثاری را که به‌اصطلاح آثار ضد جنگ نامیده می‌شوند در همین موضوع دسته‌بندی کرد، و این تقسیم‌بندی را از منظر قالب ادبی و انواع مختلف ادبی همچون شعر، داستان (داستان کوتاه، داستان بلند، رمان کوتاه، رمان بلند) گسترش داد. همچنین خاطرات رزمندگان و سربازان و شاهدان عینی را می‌توان بخش مهمی از این تقسیم‌بندی به‌شمار آورد.
مستندات غیرداستانی (گزارش خبرنگاران حاضر در جنگ)؛ این آثار معمولاً از سوی شاهدان عینی که در جبهه یا مناطق جنگی حضور داشته‌اند، نوشته می‌شوند که تجربیات و مشاهدات‌ خود را منعکس می‌کنند.
در یک نگاه کلان‌تر و در بازگشت به تاریخ ادبیات داستانی می‌توان تقسیم‌بندی مضمونی نیز داشت.
جریان‌های ادبی معمولاً از نظر زمانی و مضمونی در دوره‌های زمانی مشخصی شکل می‌گیرند و می‌توانند از نظر موضوعات، متنوع باشند. مثلاً در دهۀ ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ بیشتر آثار ادبی به تأثیر اجتماعی و سیاسی انقلاب مشروطه و تغییرات اجتماعی در کشور معطوف است. نمایان‌ترین جریان در ادبیات اجتماعی و سیاسی ایران را می‌توان در آثار جمالزاده، هدایت، ابراهیم گلستان، نیما یوشیج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و نویسندگانی در این دوره ملاحظه کرد.
ادبیات از دهۀ چهل تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی غالباً به موضوعات دینی، انقلاب و مسائل اجتماعی توجه دارد. نویسندگان در این دوره بیشتر به بازنگری در ارزش‌ها و تغییرات اجتماعی تمرکز داشته‌اند. آثار منصور کوشان، محمود دولت‌آبادی، مهدی اخوان ثالث و… از جملۀ این آثار به‌شمار می‌روند.
ادبیات در دهۀ پنجاه با مضامینی نظیر مخالفت با رژیم پهلوی و نقد سیاست‌های آن همراه است؛ زیرا این دوره تحت تأثیر رویدادهای انقلاب ۱۳۵۷ و پیشینه‌های آن قرار دارد. ادبیات در دهۀ شصت، به‌دلیل وقوع جنگ تحمیلی، به موضوع دفاع مقدس توجه کرده است. در این دوره با شکل‌گیری جریان ادبیات دفاع مقدس، تمجید از شهدا و رزمندگان را شاهد هستیم. در آثار ادبی دهۀ هفتاد به‌ویژه در اوایل این دهه، نویسندگان به موضوع اصلاحات اقتصادی و اجتماعی توجه نشان داده‌اند.
مضامین و موضوعات ادبیات در دهۀ هشتاد نیز از اینترنت و فناوری جهانی و تغییرات اجتماعی تأثیر پذیرفته است. اگر اشتباه نکرده باشم، در این دهه بود که فعالیت برخی از سامانه‌های اینترنتی و ارتباط جمعی و گروه‌های مختلف، گسترش پیدا کرد.
اینک در این سیر و در یک شاخۀ تخصصی‌تر، ادبیات داستانی دفاع مقدس هم تعریف می‌شود.
به نظر من به‌طور کلی ادبیات دفاع مقدس شاهد این تحولات بوده است: در آغاز جنگ تحمیلی، شعر و نثرهای مرتبط با دفاع مقدس بیشتر منعکس‌کنندۀ احساسات مردم در مواجهه با جنگ است. در این مرحله، غالب مضامین آثار به ایجاد انگیزه برای مقاومت و تمجید از شجاعت رزمندگان مربوط است. در این دوره، نشریاتی نظیر پاسدار اسلام، آینده‌سازان، کیهان بچه‌ها، نهال انقلاب و کودک مسلمان بلوچ (ویژۀ کودکان) قالب‌های ادبی زیادی با این مضمون منتشر کرده‌اند.
در طول دهۀ هشتاد، ادبیات دفاع مقدس به تنوع بیشتری از نظر سبک، موضوع و محتوا ارتقا یافته است. تأثیر جنگ در جوانان، زنان، خانواده‌ها و به‌ویژه رزمندگان و شهدا، عناصر متمایزی در این دوره بوده است. در این دوره، شعرهای انگیزشی و داستان‌های احساسی دربارۀ جنگ، بیشتر از موضوعات دیگر منتشر شده است.
پایان دهۀ هشتاد، ادبیات دفاع مقدس به تأمل در تجربیات جنگ و ارزیابی پیامدها پرداخته است. آثاری با مضمون‌هایی چون آسیب‌های اجتماعی جنگ تحمیلی و آسیب‌های جسمی و روحی رزمندگان، خانواده‌ها و جامعه در این دوره نوشته شده است. در این دوره، برخی از سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی نیز به‌صورت گسترده، به این موضوع پرداخته‌اند.
در مراحل بعد از جنگ یعنی در دهۀ نود، زمانی که هنوز آثار و آسیب‌های جنگ همچنان در جامعه محسوس بود، ادبیات دفاع مقدس به‌تدریج به یکی از ارزش‌های فرهنگی کشور تبدیل شد و در پی آن، بسیاری از جشنواره‌های ادبی و فرهنگی مربوط به دفاع مقدس برگزار شد و به داوری آثار و انتخاب آثار برگزیده پرداخته شد. به این ترتیب، این ادبیات از طریق بیان خاطرات شهیدان، جانبازان و تأثیرات جنگ بر جامعه به تحلیل و بازنگری پرداخت.
اگر به تقسیم‌بندی جریان ادبیات بازگردیم، ذیل ادبیات دفاع مقدس شاخه‌های گوناگونی مانند ادبیات داستانی و مستندنگاری، خاطرات و تاریخ شفاهی شکل گرفت.
نسبت میان ادبیات داستانی و مستندنگاری، خاطــــرات و تاریخ شفاهی در موضوعات مختلف، از جملــــه در ادبیــــات دفاع مقدس، می‌تواند از چند جهت، جالب باشد.
ادبیات داستانی و مستندنگاری می‌توانند مکمّل یکدیگر باشند؛ زیرا داستان‌نویسان می‌توانند مضامین و واقعیات مستند را با هنرهای مرتبط با روایت، ترکیب کنند و آن‌ها را به‌شکلی جذاب‌تر و تأثیرگذارتر به مخاطب منتقل کنند.
از طرف دیگر، مستندنگاری و تاریخ شفاهی نیز به‌عنوان منابع رویدادهای تاریخی و خاطرات افراد، می‌توانند به‌نوعی ادبیات داستانی را با مواد غنی و واقعی تقویت کنند و نویسندگان از آن‌ها بهره بگیرند؛ زیرا تاریخ شفاهی می‌تواند در افزایش واقع‌گرایی داستان‌ها و مستندها و دانستن جزئیات وقایع به نویسندگان کمک کند. البته ممکن است همین موضوع پاشنۀ آشیل نویسندگان در آفرینش این نوع داستان‌ها باشد، از این نظر که برخی نویسندگان ممکن است با استناد به تاریخ شفاهی یا خاطرات، خود را محدود کنند و در داستان‌ها یا مستندها از خلاقیت کمتری استفاده نمایند.
در نهایت، باید دانست که ارتباط و نسبت میان موارد پیچیده است و می‌تواند از عوامل مختلفی تأثیر پذیرد، اما بهترین نتیجه زمانی به‌دست می‌آید که نویسندگان ادبیات داستانی با بهره‌گرفتن از مستندنگاری‌ها و تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی، هم‌زمان از تخیل و فنون روایت‌های داستانی غفلت نورزند. به نظر من، این قالب‌ها می‌توانند یاریگر یکدیگر باشند و با هم ارتباط مضمونی داشته باشند، هر چند به‌نوعی از هم متمایزند و قوت یکی ممکن است موجب نقص یا ضعف دیگری شود؛ چرا که عنصر اصلی شکل‌دهندۀ داستان، تخیل است و بر همین اساس، داستان‌نویسان می‌کوشند واقعیت را به همان شکلی که روی داده، نبینند و از منظری دیگر به این رویدادها بنگرند. از همین‌رو ممکن است در داستان با محتوایی غیرواقعی روبرو شویم و گاهی واقعیت‌های تاریخی را تغییر دهیم.
مسیر حرکت ادبیات داستانی امروز به شکلی است که بیان شد و می‌تواند چشم‌انداز آینده را نیز روشن کند.
به‌طور کلی، با توجه به تحولات ادبی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه، به گمانم می‌توان آیندۀ روشنی را برای ادبیات داستانی دفاع مقدس تصور کرد. تداوم و استمرار این مسیر با پدیدآمدن نسل جدیدی از نویسندگان، به ارتقای ادبیات داستانی دفاع مقدس خواهد انجامید و این حوزۀ ادبی به افق‌های جدیدی دست پیدا خواهد کرد.
به نظر من ادبیات داستانی دفاع مقدس به تجدید نظر در موضوعات و ایجاد تنوع بیشتر نیاز دارد. تأکید بر جنبه‌های مختلف دفاع مقدس مانند تجربیات مردم، اقوام، زنان، جوانان، محیط زیست و…، می‌تواند به غنای ادبی این ادبیات کمک کند.
افزون بر این، ادبیات داستانی دفاع مقدس به بهره‌گیری از قالب‌های هنری متنوع نیازمند است. ترکیبی از روایت، طنز، درام و… می‌تواند این ادبیات را جذاب‌تر و تأثیرگذارتر کند. همچنین با گذشت این سال‌ها و پایان‌یافتن جنگ، «احساسی‌نویسی» جای خود را به «عقلانی‌نویسی» می‌دهد و با پیشرفت فناوری و انتشار وسیع اطلاعات از طریق رسانه‌های جدید، ادبیات داستانی دفاع مقدس می‌تواند از این ابزارها بهره بگیرد و ارتباط نویسندگان و خوانندگان را بهبود بخشد. تعامل با موضوعات فرهنگی جهان و بروز جنگ‌های جدید و تأثیر جنگ‌ها در سطح بین‌المللی می‌تواند به توسعۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس کمک کند و ابعاد جهانی‌تری به آن بدهد.
در کل، توسعۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس به نیازها و اقتضائات جامعه و تلاش برای ارتقای هنری و محتوایی این ادبیات بستگی دارد. با توجه به ظرفیتی که در این ادبیات وجود دارد می‌توان پیش‌بینی کرد که در این مسیر چالش‌های بسیاری نیز پیش رو داشته باشد.

هادی خورشاهیان
افول ادبیات داستانی نوجوان از آغاز تا کنون
هادی خورشاهیان از جمله شاعران و نویسندگانی است که هم در حوزۀ ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارد و هم در حوزۀ ادبیات بزرگسال. او که لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی دارد، هم‌اکنون در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول به کار است. از سال ۱۳۷۰ آثارش در مطبوعات به چاپ رسیده و تاکنون 120 عنوان کتاب در حوزه‌های ادبیات کودک و نوجوان، شعر، ادبیات داستانی، ترجمه، نقد ادبی، نمایشنامه و فیلمنامه از او منتشر شده است. آثار وی در چند جشنواره برگزیده شده و در چند جشنواره نیز به عنوان داور حضور داشته است.

ادبیات دفاع مقدس در حوزۀ کودک و نوجوان چگونه شکل گرفت و چه کسانی در آن نقش داشتند؟ از ابتدای شکل‌گیری در دوران دفاع مقدس چه وضعیتی داشت؟
می‌توان گفت با آغاز جنگ در 31 شهریور سال 59 و در همان روزهای نخست تهاجم عراق به ایران جریان ادبیات داستانی دفاع مقدس در شکل‌های‌ مختلف آغاز شد، ولی در مورد این‌که اولین کارها را چه کسانی، چگونه و با چه رویکردی نوشتند، حضور ذهن ندارم. البته به‌خاطر دارم که در حوزۀ شعر بزرگسال، شعر جنبۀ حماسی داشت و بنا بود تهییج کند و تأثیر بگذارد. به‌یاد دارم در داستان بزرگسال، قاسمعلی فراست، کتاب نخل‌های بی‌سر را نوشت یا احمد محمود، کتاب زمین سوخته را منتشر کرد. رمان به‌گونه‌ای است که در ذهن می‌ماند، داستان کوتاه زیاد خوانده‌ام ولی حضور ذهن ندارم که دقیقاً بگویم چه کسانی اولین‌ها را نوشتند. چیزی که از مطالعات در ذهنم مانده، این است که نویسندگان نسل پیش از ما مانند ناصر ایرانی و محمود گلابدره‌ای که نویسندگان شناخته‌شده‌‌ای بودند و پیش از انقلاب هم می‌نوشتند، این مسیر را آغاز کردند و از نویسندگان جوانی نبودند که پس از سال 57 نوشتن را آغاز کرده باشند. این در مورد ابتدای شکل‌گیری ادبیات کودک و نوجوان در عرصۀ ادبیات دفاع مقدس. پس از آن، هر چه جلوتر آمدیم آثار خوبی در حوزۀ داستان نوجوان پدید آمد که از این میان، می‌توان به آثار نویسندگانی چون حسن بنی‌‌عامری و محمدرضا کاتب اشاره کرد. البته نخستین گام‌ها را در این زمینه نسل پیش از انقلاب برداشتند، و تا جایی که در ذهن دارم نخستین کارها را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرده است؛ و مراکز انقلابی نشر به این شکل و شمایل بعداً پدید آمدند. در دهۀ شصت و تا زمانی که دفاع مقدس همچنان ادامه داشت، یعنی تا پذیرش قطعنامه در اواخر تیرماه 1367، همه وارد شده بودند؛ نویسندگان کودکان و نوجوان مثل امیرحسین فردی، حسین فتاحی و محمدرضا بایرامی همگی در این حوزه فعالیت داشتند. آن زمان، به‌ویژه در حوزۀ داستان و حتی حوزۀ شعر کودک و نوجوان، آثار ضعیف دیده نمی‌شد؛ یعنی با این‌که در بحبوحۀ جنگ بودیم و ضرورت داشت آثار ادبی با شتاب بیشتری پدید آید، اما می‌توان گفت ما ادبیاتی جدّی داشتیم، و نویسندگان حرفه‌ای که آن دوران جوان‌تر بودند، درصدد خلق آثار جدّی بودند. این در حالی است که متأسفانه بعدها این وضعیت را شاهد نیستیم، و کارها رو به ضعف رفت، و در حوزۀ دفاع مقدس کارهای ضعیف زیادی نوشته شد؛ البته تولید داستان، از نظر کمّی وضعیت خیلی خوبی داشت، و استقبال زیادی هم از آن‌ می‌شد، و شمار زیادی وارد عرصۀ کودک و نوجوان شدند، و طوری شد که بسیاری از افراد علاقه داشتند در حوزۀ شعر و داستان آثاری خلق کنند، و تعداد این افراد بسیار زیاد شده بود. به نظر من، دهۀ شصت دهۀ باشکوه ادبیات دفاع مقدس در حوزۀ کودک و نوجوان و به‌ویژه در حوزۀ داستان بود. برای مثال، داستان مهاجر کوچک آن‌طور که در ذهن من مانده برای آن مقطع بود، و از آن زمان کارهای کانون پرورش فکری بیشتر در ذهنم مانده است، و نویسندگان مختلفی، از جمله نادر ابراهیمی، با این کانون کار کرده‌اند که برخی به جریان روشنفکری تعلّق دارند.
در همان دوران، نویسندگان روشنفکر نیز در این حوزه کتاب‌هایی پدید آوردند، ولی آن همراهی که در نویسندگان ارزشی و انقلابی بود در کارهای آنان به‌چشم نمی‌خورد. آن‌ها به جنگ به گونۀ دیگری نگاه می‌کردند، و این نیز طبیعی بود؛ قاعدتاً همۀ ما با جنگ مخالف بودیم، و در این شکی نیست، اما ما یک بُعد حماسی و عاطفی از جنگ می‌خواستیم، و این بُعد برای آن‌ها مطرح نبود، برای آن‌ها این مهم بود که جنگ نباید به‌وقوع می‌پیوست، و همواره می‌توان از ادامۀ آن جلوگیری کرد، ولی ما می‌دانستیم این‌گونه نیست که این مسئله دست ما باشد و هر لحظه بتوانیم جلوی جنگ را بگیریم. عراق آغازگر جنگ بود، نه ما، او به کشور ما حمله کرده بود و حاضر نبود بازگردد. مشکل ما و نسل نویسندگان روشنفکر در پرداختن به دفاع مقدس همین مسئله بود. ما ضد جنگ بودیم؛ یعنی ضد ماهیت جنگ، نه جنگی که در آن دفاع می‌کردیم، و نمی‌توان ضد دفاع بود. نویسندگان هیچ کشوری ضد دفاع نمی‌نویسند، ولی روشنفکران این‌گونه نمی‌اندیشیدند، آن‌ها گمان می‌کردند پایان دادن به جنگ امکان‌پذیر است، ولی واقعاً این‌گونه نبود.
به عبارت دیگر، نویسندگان روشنفکر بیشتر روی آسیب‌های جنگ تمرکز می‌کردند، و آن‌گونه که به یاد دارم بیشتر هم اهل جنوب کشور بودند؛ شما می‌توانید برای اطمینان در این‌باره بیشتر تحقیق کنید. من چون پیشینۀ کاری آن‌ها را دیده‌ام، چنین می‌گویم، و اکنون آن‌قدر کتاب منتشر می‌شود که بسیار سخت می‌توان آثار پیشین را مطالعه کرد، و آن‌چه خوانده‌ام به همان دوران مربوط می‌شود.
در دهۀ شصت آثار ادبیات دفاع مقدس، هم در حوزۀ داستان و هم در حوزۀ شعر به‌لحاظ کیفی خوب بودند، نویسندگان این نسل نیز اعم از نویسندگان حرفه‌ای پیش از انقلاب، و نویسندگان نوقلم و نسل اول انقلاب نویسندگانی خوب و جدّی بودند و همۀ آن‌ها نام‌های ماندگاری شدند؛ به عنوان مثال، امیرحسین فردی، یوسف قوجُق که در این دوران آثار خوبی نوشته‌اند.
در آن دوران ناشران انگشت‌شمار بودند، و مثل امروز نبود که بیش از بیست‌هزار ناشر داریم، و نویسندگان فراوانی هم قلم می‌زنند. عرصۀ نوشتن و انتشار قدری فراخ‌تر شده است و افراد زیادی به این حوزه وارد شده‌اند؛ همه می‌‌نویسند دلی هم می‌نویسند، دستشان درد نکند، اما نوشته‌ها از نظر ادبیات، تصویرگری و… ضعیف است. نمی‌گویم این مسئله به جریان اصلی آسیب می‌زند، ولی این ادبیات ضعیف خیلی پررنگ شده است.
به‌طور کلی، در دهۀ شصت ادبیات بزرگسال چندان پررنگ نبود؛ زیرا شمار قابل توجهی از نویسندگان پیش از انقلاب، به دلایل مختلف، دیگر نمی‌نوشتند؛ شاعران نمی‌نوشتند، ادبیات کودک و نوجوانی که برای نسل انقلابی بود تازه پا گرفته بود و نویسندگان این نسل تازه نویسنده شده بودند. این‌ها پرقدرت بودند و با انرژی می‌نوشتند. بسیاری از کارهای برخی از نویسندگان نیز همان دهۀ شصت چاپ شد.
ادبیات کودک و نوجوان در دهۀ چهل و پنجاه متولد شده بود، ولی اتفاق مهم دقیقاً در دهۀ شصت رخ داد؛ یعنی بعد از سال‌های 58، و 59، هم در عرصۀ ادبیات کودک و نوجوان، و هم در زمینۀ دفاع مقدس. به نظر من، در دهۀ شصت به‌طور کلی ادبیات کودک و نوجوان در همۀ زمینه‌ها پررنگ‌تر از ادبیات بزرگسال بود. مثلاً از هوشنگ گلشیری اثری منتشر نشد؛ رضا براهنی یک یا دو اثر بیشتر چاپ نکرد، و یا عباس معروفی سمفونی مردگان را در سال 68 منتشر کرد. کارها در حوزۀ بزرگسال کم بود، و کارهای ارزشی و انقلابی چندانی در این عرصه نداشتیم، از نویسندگان این حوزه می‌توان به میثاق امیر فجر هم اشاره کرد.
بعد از جنگ، دوران سازندگی بود و متأسفانه بازسازی برخی مناطق، به‌ویژه خوزستان، چندان با سرعت انجام نشد. در این میان، نمی‌گویم نویسندگان کودک و نوجوان سرخورده شدند و ننوشتند، ولی دیگر آن قدرت قبلی را نداشتند.
البته به برکت جشنواره‌ها، نهادها، سازمان‌ها و… در زمینۀ ادبیات کودک و نوجوان دفاع مقدس آثاری تولید می‌شد، ولی کارهای خوب، کارهای دلی، کارهای پخته در دوران قبل بیشتر بود، و بر اساس برخی آثار فیلم و سریال نیز ساخته شد. در عرصۀ سینما، افرادی مانند ابراهیم حاتمی‌کیا بودند که سال‌ها در این حوزه، حتی در سال‌های جنگ، کارهای درخشانی کردند، اما در زمینۀ داستان چنین افرادی نبودند، نویسنده‌‌ای نداشتیم که آن مقطع گل کرده باشد و پس از آن هر کار جدیدی که ارائه می‌دهد دیدنی و خواندنی باشد. زمانی که اسم ابراهیم حاتمی‌کیا می‌آمد منتظر فیلمش بودیم، ولی در میان نویسندگان جبهۀ انقلابی چنین کسانی را نداشتیم که منتظر انتشار آثارشان باشیم تا بخوانیم. در این میان، رضا امیرخانی توانست این ویژگی را به‌دست آورد، ولی زمینۀ فعالیت او صرفاً دفاع مقدس نبود؛ مثلاً رمان از به که در مورد خلبان‌هاست کار بسیار درخشانی است؛ یا بعضی از کارهای حسن بنی‌عامری که مربوط به دفاع مقدس است، مثل کتاب گنجشک‌ها بهشت را می‌فهمند یا کتاب نفس نکش بخند بگو سلام که کارهای پخته‌ای هستند، ولی بیشتر در حوزۀ بزرگسالان‌اند تا کودک و نوجوان. کتاب فصل جوانی آقای فراست در مورد تیم شهید چمران نیز کار درخشان و خوبی است، ولی همان‌طور که گفتم نسبت به آن دورۀ باشکوه ادبیات دفاع مقدس، ما کارهای خوب کمتر داریم. این‌جا باید از فرهاد حسن‌زاده نام ببرم. او کتابی به نام هستی نوشت که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را چاپ کرد. هم‌زمان، جمشید خانیان، نمایشنامه‌نویس و نویسندۀ دیگری است که کتاب عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی را نوشت و کار خوبی در عرصۀ دفاع مقدس است و کانون پرورش فکری آن را منتشر کرد. ابراهیم حسن‌بیگی نیز کتاب‌های خوبی نوشت که در عرصۀ دفاع مقدس بودند و تا جایی که حضور ذهن دارم جزء آثار شاخص‌ به‌شمار می‌رفتنداین سیر طی شد تا به دهۀ نود رسید، در این دهه هم کارهای خوبی منتشر شد، و شمارگان کتاب‌ها افزایش چشمگیری داشت و کتاب‌ها دیده می‌شدند. شاید یکی از دلایل آن فعالیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باشد. خودم هم کتاب پلاک 61 را که در مورد دفاع مقدس است در انتشارات کانون چاپ کرده بودم. در آن دوره آقای حمیدرضا شاه‌آبادی که نویسنده‌ای دینی و انقلابی بود، مدیریت کانون را بر عهده داشت. این کارها در طرح «رمان امروز» کانون مورد توجه قرار گرفت، و گمان می‌کنم بیش از 50 کتاب در چارچوب این طرح چاپ شد که از میان آن‌ها حدود 10 اثر در مورد دفاع مقدس بود و کارهای خوبی درآمد.
سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس که زیرمجموعۀ بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس است رویدادهایی از جمله جایزۀ کتاب سال دفاع مقدس برگزار کرد که من هم در چند دورۀ آن داور بودم. به نظر می‌رسد این قبیل رویدادها و اقدامات موجب شد که نسل جوان و انقلابی وارد عرصۀ نشر شوند. در این دوران، ناشرانی مانند سورۀ مهر هم فعال بودند که می‌توان گفت انتشارات نهاد حاکمیتی بود، و زیر نظر حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی فعالیت می‌کرد. در همین راستا مراکزی مانند شهرستان ادب، کتابستان معرفت، انتشارات شهید کاظمی و نیروهای مختلف و پرشور انقلابی نشر را به‌دست گرفتند. بخش دیگری از این تغییر به‌واسطۀ آدم‌های خوش‌فکری صورت گرفت که نویسندگان را جذب کردند. شاید بسیاری از نویسندگانی که این روزها از آنان کتابی در حوزۀ دفاع مقدس می‌خوانیم خودشان چندان روحیۀ دفاع مقدسی نداشتند، ولی این ناشران توانستند آن‌ها را جذب کنند و کارهای خوبی در این عرصه نوشتند. سورۀ مهر در عرصۀ ترویج ادبیات دفاع مقدس نسبت به مراکز دیگر سهم بیشتری داشت؛ یعنی نسل جدیدی را وارد عرصۀ نشر کرد. نسل جدید انقلابی خوش‌فکری که از یک سو نویسنده، و از سوی دیگر مخاطب کارهای نویسندگان دهۀ شصت بودند. این‌ها در عرصۀ نشر فعال، و باعث دیده شدن این بخش شدند.
بعدها موضوع مدافعان حرم به‌نوعی فضای بازگشت ایجاد کرد؛ مثلاً در مورد شهید حججی این را به عیناً دیدیم ولی نمی‌دانم برای شهید حججی چقدر اثر ادبی خلق شد. برای شهید سلیمانی دیدیم آثار ادبی پدید آمد، ولی گویا هنوز برای خلق رمان و کاری درخشان کمی زود است. گمان می‌کنم هنوز تا خلق ادبیات دربارۀ مدافعان حرم مقداری فاصله است.
به نظر من، چیزی که باعث شد جریان دفاع مقدس این چند سال اخیر پررنگ باقی بماند وجود رسانه‌ها بوده است. این فضاهای مجازی، شبکه‌های مختلف تلویزیونی، شبکه‌های مختلف اینترنتی، روابط عمومی سازمان‌ها و… همۀ این‌ها دست به دست هم دادند و رونق جریان دفاع مقدس را در این سال‌ها رقم زدند. بعضی اوقات نیز اتفاقاتی می‌افتد مثلاً 175 شهید غواص را آوردند نمی‌دانم شما آن روز تشییع جنازۀ این شهدا بودید یا نه؟ یک اتفاق حیرت‌انگیزی بود. در همان یکی دو سال چند بار این‌گونه شد که بالای صد شهید آوردند. این یک اتفاق تکان‌دهنده بود، و در عرصۀ شعر، و کم‌وبیش در ادبیات داستانی خودش را نشان داد. بعدها آثار بیشتری در مورد آنان خلق خواهد شد. گمان می‌کنم مدافعان حرم هم کسانی باشند که دیرتر در موردشان آثار شاخص و ناب پدید آید.
مدافعان حرم فضای اجتماعی ایجاد کردند، فیلم‌هایی که منتشر شد تکان‌دهنده بود. تشییع محسن حججی اتفاق حیرت‌‌انگیزی بود. در عین حال همۀ این‌ها در غربت شهید شدند، شهیدان ما بیشتر در خاک خودمان شهید شدند، و کمتر پیش آمده بود که در خاک عراق شهید شده باشند، مثلاً در فاو پیش آمد ولی بیشتر در خاک خودمان بودند، و پشت سرشان پشتیبانی بود، و سرانجام پیکر آنان ـ مثلاً یک هفته بعد ـ تشییع می‌شد، ولی مدافعان حرم در غربت شهید شدند. به نظر من، بسیاری از پیکرها بازنگشت، بالأخره اسیر داعش بودند و بعید است بسیاری از آن‌ها برگشته باشند.
پیکرهایی که باز‌می‌گردند گاهی با فاصلۀ دو تا چهار سال بعد از شهادت است. در این میان سیاست‌گذاری‌های کلان دهه‌های اخیر با برگزاری مسابقه و جشنواره‌های گوناگون در عرصۀ جریان ادبیات کودک و نوجوان اثر داشته است.
همه این موارد در این حد که آثاری خلق شود تأثیرگذار بوده است. به عنوان مثال، جشنوارۀ خاتم که پایه‌گذاری شد، به خلق آثار کمک کرد. پیش از آن در مورد حاج قاسم تا این اندازه داستان نوشته نمی‌شد، ولی اکنون داستان‌نویسی در این‌باره شتاب گرفته است. دو دوره جشنوارۀ «انسان تمام» برگزار شد و موجب گردید نویسندگان در حوزۀ انسان تمام بیندیشند و شعر، داستان، رمان، نمایشنامه، موسیقی بیافرینند. یا مثلاً بنیاد شهید دو دوره جشنوارۀ سرخ‌نگاران را برگزار کرد که من در آن داور بودم؛ یا جشنوارۀ دیگری با عنوان جشنوارۀ ملّی ایثار برگزار شد که آقای کامور یک دوره داور آن بود. این‌ها در تولید آثار تأثیر دارد، برای ناشران هم مایۀ دلگرمی است. اگر سالی مثلاً بیست عنوان کتاب برگزیده شود می‌تواند جریان راه بیندازد. واقعیت این است که سیاست‌گذاری‌های کلی یا خوب اجرا نشده یا ایرادی داشته است، و یا سیاستگذاران با ابزارهای سیاستگذاری آشنا نبوده‌اند. در یک سال گذشته برخی از نویسندگان با جریان انقلاب فاصله گرفتند، و با مواضع و عملکردی که داشته‌اند دوباره به سراغ دفاع مقدس نخواهند آمد.
در برخی از نشست‌ها می‌بینم نویسندگان اعتراض دارند، برخی از نظر مادی، برخی از نظر دیده‌نشدن، و…. به نظرم بهتر است ما پیش از تولید در عرصۀ ادبیات دفاع مقدس و ادبیات دینی و هر نوع تولیدی، در درجۀ نخست در اندیشۀ جذب نویسندگان باشیم. قاعدتاً نویسندۀ جوان وارد این عرصه می‌شود، ولی نویسندۀ حرفه‌ای که از نظام فاصله گرفته است، بعید است از این پس با نهادهای مربوط همکاری کند.
به نظرم برای تولید و آفرینش ادبیات ما به نویسنده نیازمندیم، نشر می‌خواهیم، کاغذ می‌خواهیم، و باید کوشید نویسندگان را حفظ کرد.
ما گاهی که می‌خواهیم محتوایی را به کودکان انتقال دهیم از آن طفره می‌رویم. کار بزرگی مانند سلام فرمانده که منتقدانی هم داشت، از نظر ملودی، شعر، حالت، و نیز طرح مسئلۀ فرماندهی آقا امام زمان‌(عج) که ما به عنوان منجی به او نگاه می‌کنیم، اقدام و حرکت شاخصی بود. این‌ جایی بود که توانستیم توجه کودکان و نوجوانان را به این سمت معطوف کنیم، اما این اول راه است و باید برای ادامۀ راه انگیزه ایجاد شود.
همچنین کلیپ‌های جالبی ساخته می‌شود؛ مثلاً صحنه‌های کمک‌رسانی، و یا نذری دادن در ایام محرم، که البته این‌ها باید در حوزه‌های مختلف باشد. جنگ که تمام شد، مدافعان حرم هم که چون جای دیگری بودند، برای کودکان و نوجوانان چندان ملموس نیستند؛ یعنی یک‌وقت می‌گویند عراق به خوزستان حمله کرد، و این برای کودکان قابل فهم است. خوزستان جزء ایران است و عراق به آن حمله کرد، ولی یک‌وقت جای دیگر است، کودکان از نظر جغرافیایی و از نظر حسی با آن ارتباط برقرار نمی‌کنند؛ به‌طور طبیعی بشر با جایی که آشناست بیشتر حس می‌گیرد؛ مثلاً اگر بگویند سی و سه پل خراب شده بسیار ناراحت می‌شویم؛ زیرا با آن سابقۀ تاریخی داریم، و چه‌بسا آن را دیده باشیم، ولی وقتی می‌گویند کلیسای نوتردام در آتش سوخت، چندان برای ما مهم نیست؛ نه آن را دیده‌ایم، و نه معلوم است که در آینده آن را ببینیم. ما با آن هیچ‌گونه علقه و رابطۀ عاطفی نداریم. ما باید برای کودکان و نوجوانان یک علقۀ عاطفی به‌وجود آوریم. در این حوزه باید از خانواده‌ها آغاز کنیم؛ یعنی کودک احساس کند دفاع مقدس دفاع از حریم خانواده است. البته در این میان ممکن است مشکل دیگری هم وجود داشته باشد، و آن این است که برخی از کودکان و نوجوانان از خانواده نیز گریزان‌اند. مشکل اصلی‌ از این‌جا شروع می‌شود. ما باید کودکان و نوجوانان را به کانون خانواده بازگردانیم و جایگاه آنان را تثبیت کنیم. اگر به کودکان بیاموزیم که ابتدا خانه و پس از آن مدرسه است، و مدرسه خانۀ دوم آن‌هاست می‌توانیم از همین‌جا شروع کنیم و رفته‌رفته به مسجد و… هم بپردازیم. باید پدرانه نگاه کنیم.
نویسندگان ما برخلاف نویسندگان خارجی خیلی دراماتیک نیستند. نویسندۀ فلسطینی به سمت اسرائیل سنگ پرتاب می‌کند. او متفکری توانمند است. سارتر در فرانسه در میانۀ مردم است. نویسندگان ما چندان این‌گونه نیستند تا با آن‌ها سخن می‌گوییم از دغدغۀ مالی خود می‌گویند. دغدغۀ مالی را همۀ دنیا دارند، و مختص ما نیست. باید دغدغۀ فکری داشته باشیم.

اکبر صحرایی
آفات کارخانه‌های نویسنده‌سازی
اکبر صحرایی نویسندۀ پرکار شیرازی در طول چهار دهۀ گذشته آثار زیادی در حوزۀ دفاع مقدس پدید آورده است و رمان حافظ هفت (سفر مقام معظّم رهبری به استان فارس) او برگزیدۀ جایزۀ ادبی جلال آل‌احمد و سه دوره نیز برندۀ جایزۀ کتاب سال دفاع مقدس شده ‌است. صحرایی از سال ۱۳۸۵ به نگارش داستان‌های طنز در حوزۀ دفاع مقدس روی آورد، و مجموعۀ طنز دار و دسته دارعلی موفق‌ترین کتاب او در این زمینه است.
صحرایی در سال ۱۳۹۸ رمان کتیبۀ ژنرال را نگاشت. تحقیق دربارۀ این رمان که او آن را به شیوۀ جنگ و صلح تولستوی به نگارش درآورده، به گفتۀ او پنج سال به طول انجامیده است. او در این کتاب دو جلدی با عناوین «قصرالدشت» و «قمحانه» علاوه بر نوشتن از زندگی سردار عبدالله اسکندری که در سوریه به شهادت رسید، به روایت شش دهه از تاریخ معاصر ایران هم پرداخته‌است. وی با این کتاب نامزد دریافت جایزۀ قلم زرین در سال ۱۳۹۹ نیز شد.

ادبیات دفاع مقدس با شلیک اولین گلوله در جنگ پا به عرصۀ وجود نهاد، و پیش از آن‌که در این‌باره کتابی نوشته شود، تاریخ شفاهی در مطبوعات کشور شکل ‌گرفت، و در روزنامه‌هایی مانند اطلاعات، کیهان و جمهوری اسلامی مصاحبه‌ها و خاطرات رزمندگان منتشر می‌شد، اما هنوز داستان‌نویسی آغاز نشده بود، و این طبیعی بود؛ زیرا برای نوشتن داستان ضرورت داشت سر و صدا و گرد و غبار فضا بخوابد تا نویسنده بتواند با نگاه جامع‌تری صحنۀ جنگ را ببیند و با فکر و تعمق به نوشتن بپردازد؛ به قول شیرازی‌ها قطره‌قطره‌ای داستان تزریق می‌شود. افزون بر این‌که داستان‌نویسی کاری تخصصی است و بدون شک نویسنده باید پیش‌زمینه‌هایی نیز داشته، و تجربه‌ای اندوخته باشد. بنابراین، به نظرمی‌رسد که در آغاز جنگ خاطره‌نویسی و تاریخ شفاهی، آن هم در مطبوعات کشوری، بیشتر رواج داشته است.
در آن زمان، نویسندگان حرفه‌ای دربارۀ رویدادهای شهری، و نه خود جنگ، می‌نوشتند، و بیشتر با نگاه خاکستری یا سیاه به جنگ می‌نگریستند، و به پیامدهای ناگوار آن، از جمله آوارگی‌ها، کشته شدن خانواده‌ها و بمباران‌ها توجه نشان می‌دادند. این مسائل در جنگ بود، ولی سخن من دربارۀ نویسنده‌ای است که در جنگ به دنیا آمده، و در جنگ نویسنده شده است، نه آن نویسندۀ‌ حرفه‌‌ای که با عناصر داستانی آشناست، و ذهنیتش دربارۀ جنگ با ذهنیت رزمندۀ در جبهه متفاوت است.
این رزمنده به قصد نویسندگی به جبهه نرفته است. او پا به میدان جنگ گذاشته تا اسلحه به‌دست گیرد و از مرزها دفاع کند و دشمن را به عقب راند، اما در این میان اتفاقاتی روی داده است که او به جای اسلحه، قلم در دست گرفته است.
این جریان ابتدا در نشریات و مجلاتی مانند امید انقلاب و امید جوانان آغاز شد. این نشریات، دولتی یا ارگان سپاه بودند. با گذشت زمان و طولانی شدن جنگ نخست داستان کوتاه و سپس داستان بلند دربارۀ جنگ پا به عرصه نهاد.
دغدغۀ اصلی این نویسندگان در زمان جنگ انتقال خاطره بود، و کمتر به مسائل فرمی توجه می‌شد، اما پس از آن پرسش‌های اساسی بسیاری پیش آمد. از آن جمله این‌که با چه معیارها، عناصر و ابزارهایی باید از جنگ و دفاع مقدس نوشت؟
وقـــتی نویســـنده می‌خواهـــد از خـــاطرات دفـــاع مقدس بنویسد، و تاریخ شفاهی را روایت کند، مشکلی پیش نمی‌آید، اما وقتی به سراغ داستان‌نویسی می‌رود، چون ابزارها و عناصر بر اساس تعاریف غربی است، ناگزیر به سمت ادبیات جنگ در غرب، به‌ویژه جنگ جهانی دوم می‌رود، و از آن‌جا که این ذهنیت وجود دارد که ابزارهای داستان‌نویسی میان ما و غرب یکسان است پس جنگ هم یکی است، در این میان درهم‌آمیــــختگی و آشــــفتگی‌هـــایی پدید می‌آید، و در نتیجه داستان سیاه و یا خاکستری جنگ شکل
می‌گیرد.
این در حالی است که اساساً مقایسۀ میان جنگ ما با جنگ‌های دیگر در دنیا مقایسۀ درستی نیست و میان آن‌ها تفاوتی زیربنایی وجود دارد؛ زیرا در جنگ ما بیشتر رزمندگان، یعنی حدود نود درصد آنان، نیروهای داوطلب و شهادت‌طلبانی بودند که با عشق و علاقه راهی جبهه شده بودند، در غرب چیزی به نام داوطلب حضور در جنگ جهانی اول یا دوم، حتی در رمان و داستان کوتاه و خاطرات هم دیده نمی‌شود.
البته باید توجه داشت که گروه واگنر در سوریه، و یا آن دسته از نیروهای نظامی که از سوی شرکت‌های آمریکایی تأمین‌کنندۀ نیرو در عراق بودند، داوطلب به‌شمار نمی‌رفتند؛ چرا که این‌ها مزدور، و برای دریافت پول داوطلب شده‌ بودند، اما در جنگ ایران و عراق در میان داوطلبان حتی نوجوانان سیزده‌ساله‌، چهارده‌ساله‌ای هم دیده می‌شد که با دست‌کاری در تاریخ تولد در شناسنامه سنّ خود را بیشتر می‌کردند تا به جبهه بروند. یا فرار در جنگ غربی‌ها از جبهه به خانه است، ولی در دفاع مقدس از خانه به جبهه فرار می‌کردند، و این بیانگر تفاوت دو دیدگاه در مورد جنگ است.
در دفاع مقدس، معیار اصلی ما حضور داوطلبانه است، و بر اساس این معیار بسیاری از واژگان دفاع مقدس شکل گرفته است. برای مثال، برای جسد یا جنازه از واژۀ شکلات‌پیچ استفاده می‌شود. در این‌باره فرهنگ‌نامه‌هایی نوشته شده است که در آن‌ها این‌گونه واژگان و تعبیرها توضیح داده شده است.
در این میان ناگفته نماند که تعابیری نیز مانند ادبیات پایداری به‌کار می‌رود که من در این‌جا با قاطعیت می‌گویم که این تعبیر ابتدا در حوزۀ هنری شکل ‌گرفت، و متأسفانه زمینۀ انحراف را موجب شد، و حتی برخی از نویسندگان این حوزه، با وجودی که خود در دفاع مقدس حضور داشتند، با گذشت زمان از این نهاد خارج و پس از آن وارد حوزۀ سیاه‌نویسی شدند. این افراد از تمایز اساسی دفاع مقدس با جنگ‌های جهانی آگاهی نداشتند. در رمان‌های غربی وقتی سربازی کشته می‌شود، دوستانش ساعتش را باز می‌کنند، پوتینش را درمی‌آورند و می‌گویند این سرباز مرده و دیگر احتیاجی به آن‌ها ندارد. اصلاً چیزی به نام ایثار وجود ندارد، اما در دفاع مقدس، رزمندگان ما برای رفتن به میدان مین از یکدیگر پیشی می‌گرفتند.
نویسندگانی هستند که مثلاً دو یا سه ماه سابقۀ حضور در جبهه دارند، و از آن‌ها به عنوان نویسندگان دفاع مقدس یاد می‌شود، ولی در این مسیر رویکردشان تغییر یافت و به سمت سیاه‌نویسی روی آوردند؛ این‌ افراد هم‌اینک یا دیگر نمی‌نویسند، یا اگر بنویسند تلخ و سیاه می‌نویسند؛ یعنی اگر از صد در صد جنگ نود و نه درصد آن سفیدی است، آنان همان یک‌درصد سیاهی را پررنگ می‌کنند.
دلیل این‌که در هشت سال دفاع مقدس چنین رویکردی وجود ندارد این است که در آن هنگام جنگ در جریان بود و اگر می‌خواستند از سیاهی‌ها بنویسند نه کسی آن کتاب را چاپ می‌کرد، و نه در فضایی که باید از شورآفرینی و ایثارگری نوشت، چنین اجازه‌ای داده می‌شد.
هشت سال اول یا دهۀ اول انقلاب، دهۀ آزمون و خطاست، و در این مدت، دفاع مقدس نویسندگان خود را شناخت. این افراد عمدتاً در مطبوعات قلم می‌زدند و کتابی ننوشته بودند، و پس از این هشت سال کتاب‌ها، رمان‌ها و داستان‌های این نویسندگان شکل گرفت. این نویسندگان که می‌توان آن‌ها را نویسندگان نسل اول انقلاب نامید، پس از پایان جنگ به سمت تولید حرفه‌ای داستان رفتند.
در دهۀ دوم انقلاب، فضای نگارش تغییر کرد و نویسندگان به عناصر داستان توجه پیدا کردند، و نویسندگان حرفه‌ای وارد عرصه شدند، و کانون‌ها و پاتوق‌های ادبی شکل گرفت. در این فضا دو طیف از نویسندگان حضور داشتند: طیف نخست نویسندگانی بودند که پیشتر در مطبوعات قلم می‌زدند و از جبهه آمده بودند، و با روی آوردن به داستان‌نویسی نیاز داشتند عناصر داستانی را بشناسند. طیف دوم نویسندگانی بودند که خاستگاه آنان جریان روشنفکری بود و در طول این هشت سال دفاع مقدس، به‌جز یکی ـ دو سال اول، اثر خاصی منتشر نکرده بودند که از این میان می‌توان به احمد محمود و اسماعیل فصیح و آثار آنان اشاره کرد. سایر نویسندگان نیز در سکوت فرورفته بودند. این جریان در دهۀ دوم بر اساس رویکردی که به جنگ داشتند، و نه دفاع مقدس، تنها زخم‌ها، دردها و آوارگی‌ها را می‌دیدند و شکست‌ها و ناکامی‌ها را به تصویر می‌کشیدند. نویسندگان این جریان از آن‌جا که علاقه داشتند آثارشان به چاپ برسد، در مواردی دوپهلو سخن می‌گفتند تا زمینۀ انتشار آثارشان فراهم شود و بدین ترتیب بود که ارتباط‌هایی شکل گرفت و آمیختگی‌هایی پیش آمد، به‌گونه‌ای که برای مثال در کارگاه‌های آموزش داستان‌نویسی و همایش‌های ادبی زمینۀ حضور نـــویسنـــدگـــانی چـــون هـــوشنـــگ گلشیری فراهم شد و رفته‌رفته در میان آموزش عناصر داستان همان نگاه رواج یافت، و آرام‌آرام داستان‌های نویسندگانی هم که از جنگ برگشته بودند، رنگ و بوی جریان روشنفکری به خود گرفت، و حتی این نویسندگان از ناشران دولتی و دفاع مقدس هم فاصله گرفتند و به سمت ناشران خصوصی رفتند. آن‌ها به‌گونه‌ای از یک درصد سیاه جنگ تصویرسازی می‌کردند که واقعیت نود و نه درصدی دفاع مقدس تحت‌الشعاع قرار گیرد. حضور این جریان و این آمیختگی‌ها در دهۀ سوم نیز افزایش و گسترش بیشتری یافت.
این در حالی است که در حوزۀ تاریخ شفاهی و زندگی‌نامه‌نویسی، از آن‌جا که چنین ارتباط‌ها‌ و آمیختگی‌هایی با جریان روشنفکری وجود نداشت، شاهد بروز چنین اتفاقاتی نیز نبودیم.
مسئلۀ مهم دیگری که می‌توان از آن به‌عنون یک آفت نام برد نبود منتقد در این عرصه است. در حال حاضر، منتقدی که به‌طور مستمر و متمرکز در این حوزه فعالیت داشته باشد کم داریم. از همین رو، حتی جریان‌شناسی دقیقی از ادبیات دفاع مقدس وجود ندارد.
افزون بر آموزش عناصر داستانی به نویسندۀ نوقلم دفاع مقدس، باید عناصر فکری و اعتقادی دفاع مقدس را نیز آموزش داد؛ این نویسندگان باید بدانند در چه راهی می‌خواهند قلم بزنند، و باید بدانند شهید کیست، دفاع مقدس چیست تا بتوانند در این‌باره چیزی بنویسند.
من در کارگاه‌های آموزشی خود پیش از آن‌که با هنرجویانم از عناصر داستان سخن بگویم، ساعت‌ها دربارۀ این مفاهیم صحبت می‌کنم تا پیش از شروع آموزش مطمئن شوم که می‌دانند درباره چه چیزی می‌خواهند بنویسند.
در برخی از رشته‌های علوم انسانی گاه از استادانی برای تدریس استفاده می‌شود که دانش‌آموختۀ غرب‌اند و در نتیجه آنان خدایگان و مرجع خود را غرب می‌دانند. اگر در داستان‌نویسی در حوزۀ دفاع مقدس یا انقلاب اسلامی نیز استادی برای تدریس برگزینیم که خاستگاه اندیشه و تفکرش غرب است، چه نتیجه و دستاوردی را به‌دنبال خواهد داشت؟
بنابر این، نهادهایی مانند حوزۀ هنری در گام نخست باید مدرّسان و ساختار تدریس آنان را به‌درستی تعریف کنند، تا ضمن تدریس عناصر داستانی بتوانند برای هنرجویان خود، مسلمانانی دین‌دار و مؤمنانی تمام‌عیار باشند. در هنر همواره شاگرد پیرو استاد است، و هر کس در این حوزه به موفقیت رسیده، از این ناحیه بوده است.
بدون شک، مشکل ما در آموزش و پروش و دانشگاه، معلّمان و استادان‌اند؛ در حوزۀ هنری نیز مشکل همین است؛ یعنی استاد ما باید خود ایثارگر، بسیجی و حزب‌اللهی، و افزون بر آن متخصص داستان باشد. به عبارتی دیگر، همان‌طور که عناصر داستان را آموزش می‌دهد؛ باید یاد بدهد که این عناصر چگونه در خدمت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به‌کار گرفته شود و موجب تحریف نشود.
در ساختار کنونی ما جایی نداریم که نویسنده یا هنرمند را به‌درستی آموزش دهد و تربیت کند؛ ساختاری که بگوید اگر می‌خواهید از دفاع مقدس حرف بزنید، ناگزیر باید مسلمانی دین‌دار باشید، یا دست‌ کم یک مأموریت جنگی رفته باشید تا بتوانید در این‌باره بنویسید. همین‌گوی وقتی قصد داشت پیرمرد و دریا را بنویسد پانزده روز به دریا می‌رود و خود را رها می‌کند، یا در کتاب وداع با اسلحه‌، خود آن جنگ را تجربه کرده است.
نویسندۀ ما این نیاز را دارد؛ یعنی اگر نمی‌توانی جنگ را تجربه کنی در کتابخانه به پژوهش بپرداز و روزشمار جنگ را بخوان، تا بتوانی در فضایی قرار بگیری که شهیدان، داوطلبان، بسیجیان و… در آن حضور داشتند.
در حال حاضر ما ساختاری نداریم که نویسنده و رمان‌نویس دفاع مقدس تربیت کند.
از سویی دیگر، برخی ناشران عمــــدتــــاً دولــــتی کــــارخــــانه‌هــــای نویسنده‌سازی راه انداخته‌اند، و این خود آفت بزرگی است؛ مثلاً چند صد نفر از بانوان را وارد عرصۀ نویسندگی دفاع مقدس کرده‌اند که با ساده‌ترین اصطلاحات جنگی آشنا نیستند و نمی‌دانند دوشکا چیست، یا آر‌پی‌جی به چه گفته می‌شود.
نتیــــجۀ این کــــار راه افتــــادن کارخانۀ متــــوسط‌ســــازی است که با اســــتفاده از تبلیغات تلویزیونی و امکانــــات دیگر فضــــایی شکل می‌گیرد که در آن نویسندۀ حرفه‌ای دیگر دیده نشود، و از طرفی هم کار با تعداد زیاد نویسندۀ متوسط با حق‌التالیف انــــدک، راه را برای بهره‌کشی از این گروه و از بین بردن حقوق مادی و معنوی آنان باز می‌کند.
ببیند بعد از شهادت سردار سلیمانی چند اثر به چاپ رسیده است و در میان آن‌ها چند اثر قوی یا قابل تأمل و تاثیرگذار به‌چشم می‌خورد؟
به نظر من باید گروه‌های پژوهشی برای آسیب‌شناسی تشکیل شود.
دربارۀ شمار زیاد نویسندگان عرصۀ دفاع مقدس باید ابتدا مسیر هدایت این جمع بازیابی و بازتعریف شود تا به‌تدریج این افراد خالص شوند و در نویسندگی قدرت بیشتری پیدا کنند. البته به نظر می‌رسد اصلاً رویکرد کلانی برای ارتقا و قوت بخشیدن و تولید کار قوی وجود ندارد.
در کنار این بحث، جشنواره‌ها هم معضل و آفتی جدی به‌شمار می‌روند. قبلاً سالانه 5 تا 10 جشنوارۀ دفاع مقدس با متولیان متعدد داشتیم، که به‌تازگی تعداد آن‌ها کاهش یافته است. در ایــــن جشــــنواره افرادی معرفی و برگزیده می‌شوند و پس از آن تا سال بعد رها می‌شوند؛ یعنی کتابی مطرح و نویسنده‌ای معرفی می‌شود و نهایتاً یک ساعت بعد از جشنواره فراموش می‌شود.
ما نویسندۀ مستعدی می‌یابیم، اما پس از آن رهایش می‌کنیم در حالی که انتظــــار دارد کتابش با استقبال روبرو شود و به چاپ‌های متعدد برسد، دعوتش کنند و… وقتی ایــــن اتفاقــــات نمی‌افتــــد در مدت زمان کوتاهی جذب حوزه‌ای غیردفاع مقدس می‌شود.
این هم یکی از نکات مهم مدیریت فرهنگی کشور است که به سبــــب عــــدم جریان‌شناسی و آسیب‌شناسی و نقد و تصحیح راهکارها و نداشتن نقشۀ مهندسی روی می‌دهد و اگر این اقدامات و راهکارها مورد توجه قرار گیرد می‌توانیم امیدوار باشیم که مکتب دفاع مقدس شکل گیرد.

امیر شهریار امینیان
ضرورت واژه‌گزینی کارامد در ادبیات پایداری
امیر شهریار امینیان متولد سال 1348، عضو هیئت‌مدیره و مدیرعامل مجمع ناشران دفاع مقدس است. امینیان در حوزۀ ترجمه و انتشار آثار دفاع مقدس فعال است و نسبت به الزامات و راهکارهای جهانی‌شدن ادبیات دفاع مقدس نگاه دقیق و روشنی دارد.

به نظر می‌رسد پیش از ورود به بحث ادبیات داستانی دفاع مقدس باید دربارۀ معناشناسی ادبیات دفاع مقدس مقدمه‌ای بیان شود تا به تعریف روشنی در این‌باره برسیم و دانسته شود اساساً ادبیات دفاع مقدس چه مقدماتی دارد و در سطح بین‌الملل یا داخلی از آن چه تعابیر و تعاریفی وجود دارد.
ما در لغت‌شناسی و تبارشناسیِ این موضوع به دو واژه برمی‌خوریم که در سطح بین‌ا‌لملل رواج دارند: یکی واژۀ Defense و دیگری واژۀ Resistance. این دو واژه در حوزۀ ادبیات تفاوت‌هایی با هم دارند. واژۀ Defense معادل دفاع؛ واژه‌ای است که در حوزۀ آفرینش‌های ادبی ما را در یک شرایط آگاهانه و در وضعیت دفاع نشان می‌دهد که به همین دلیل ترجیح می‌دهیم از این واژه در ادبیات پایداری استفاده کنیم. در مقابلِ آن واژۀResistance یا مقاومت می‌تواند به یک موضوع فردی و غیرآگاهانه یا یک موضوع جنبی یا جزئی اشاره کند.
وقتی ما وارد ادبیات دفاع می‌شویم نقطۀ تمایزی با ادبیات جنگ و ادبیات ضد جنگ تعریف می‌کنیم؛ یعنی وقتی ملّتی در برابر متجاوز ایستادگی می‌کند ممکن است به اشتباه از آن به ادبیات جنگ تعبیر شود و در جایی نیز مقابل خود، یعنی ادبیات ضد جنگ، را تولید کند.

برای مثال در جنگ جهانی دوم یا پس از آن در جنگ ویتنام، ادبیات ضد جنگ در آمریکا شکل می‌گیرد و به پرهیز از خشونت فرامی‌خواند، در حالی که در مقام مقاومت، جامعه در شرایط خاص با یک مقاومت جمعی و آگاهانه روبرو است و این حالت هم به خلق ادبیات می‌انجامد که نمونه‌اش در روزهای مقاومت مردم پاریس دیده می‌شود، و در این‌باره داستان‌های زیادی نوشته شده است، و در فلسطین، الجزایر، آمریکای لاتین و کشورهای تحت استعمار و استثمار آثار ادبی مختلفی تولید شده است. در واقع، این ویژگی، وجه مشترک ملّت‌هایی است که مورد تهاجم قرار گرفته‌اند و به این خودآگاهی و بیداری جمعی رسیده‌اند که باید در برابر تجاوز، به ثبت حوادث، رویدادها و حماسه‌ها بپردازند، و این پدیده به جریانی ادبی میان افرادی تبدیل شده است که درگیر این فضا هستند. به عبارت دیگر، چارچوب این ادبیات به گونه‌ای نیست که از آن ادبیات ضد جنگ تولید شود، و اساساً در چنین شرایطی قرار ندارد.

ما نیز در سرزمین خود مورد تهاجم بین‌المللی و جهانی قرار گرفتیم و قدرت‌های استکباری و هم‌پیمانانشان کوشیدند ایران را از هر جهت با بحران روبرو کنند و به خیال خود به خاک این سرزمین چنگ اندازند. البته در این میان صرفاً مسئلۀ خاک نبود و آن‌ها نابودی کیان ملّی، فرهنگ، سنت، پیشینه، تاریخ و… را هم هدف قرار داده بودند.

ثبت رویدادهای جنگ و بازتاب آن در ایران از ماه‌های نخست دفاع مقدس شروع می‌شود، و در سه یا چهار سال اول جنگ حدود 17 ناشر دولتی در این حوزه آثاری را منتشر می‌کنند.

این ماجرا مانند همۀ دنیا روندی تکوینی دارد. ادبیات ما پیشینه‌ای دارد که بخشی از آن مقاومت‌های سرزمینی، ملّی، قومی و قبیله‌ای است که در طول تاریخ رخ داده است. نمونۀ شناخته‌شدۀ آن، ماجرای رئیسعلی دلواری و یا میرزا کوچک‌خان جنگلی است و پیش از آن نیز می‌توان نمونه‌های متعددی را در آثار ادبی ملاحظه کرد.

با وجود این نمونه‌ها، دفاع مقدس از جنبه‌های مختلف عرصۀ دیگری است، به‌گونه‌ای که به‌صورت پایدار و ماندگار در ذهن مردم این سرزمین ثبت شده و در مورد آن، به‌نوعی آگاهی جمعی رسیده، و آن‌ها را به سمت دفاع جانانه و مقابله با تهدیدها برده است.

در این میان یکی از عواملی که چنین شرایطی را رقم زد، انقلاب اسلامی بود که حوادث سال‌های نخست پیروزی آن با دخالت بیگانگان و مشکلات داخلی و نیروهای مخالف آغاز شد و در نتیجه فضا را برای خلق حماسه فراهم آورده بود.

به نظر من این فضا به‌تدریج خود را شناخت و رفته‌رفته وارد یک رفتار جمعی و ملّی شد که سن و سال نمی‌شناخت، قوم و قومیت نمی‌شناخت، درجه و اعتبار و سن و جنسیت و شغل و حرفه و… نمی‌شناخت.

وقتی خاطرات آقای عباس‌علی باقری را در عباس دست طلا می‌خوانیم، می‌بینیم که چگونه یک تعمیرکار خودرو به یک تعمیرکار حرفه‌ای جنگ‌افزارهای نظامی تبدیل می‌شود.

این هم‌گرایی و همگنی و هم‌بافتی یعنی چیزی که از یک ساختار و بافتار مشترک بود، رویدادهای فراوانی را درون خود خلق کرد و به عنوان دستمایه و بن‌مایۀ خلق یک اثر ادبی داستانی شناخته شد؛ رویدادهایی که هر یک می‌تواند منشأ خلق یک اثر ادبی فاخر شود.

این روند مثل هر حوزۀ دیگری، ابتدا با گزارش‌نویسی شروع می‌شود که در تمام دنیا حتی در ادبیات ضد جنگ نیز به همین شکل است؛ کسی مثل همینگوی در ابتدا یک خبرنگار جنگی بود و بعد رفته‌رفته به آن سطح از نویسندگی رسید که نگاه ضد جنگ او را در وداع با اسلحه به‌خوبی می‌توان دید.

ما این روند را در کشورمان در نامه‌هایی که رزمندگان از جبهه‌ها خطاب به خانواده‌هایشان می‌نوشتند، یا در وصیت‌نامه‌ها و گزارش‌های روزانۀ نه‌چندان منسجم فرماندهان ارشد نظامی و یا نهایتاً در یادداشت‌های افرادی که به وقایع‌نگاری علاقه‌مند بودند، می‌بینیم،. طبیعتاً اولین آثاری که در این زمینه منتشر شده است، گردآوری و تنظیم و تدوین همین نوشته‌ها است.

این نوشته‌ها از غنای ادبی یا عناصر ادبی چندانی برخوردار نیستند، و صرفاً وقایع‌نگاری، تاریخ‌نگاری و رویدادنگاری است. نگاهی است که افراد به محیط پیرامون خود دارند، و به حمله‌ها و ضد حمله‌ها و گفت‌وگوهای شب‌های عملیات اختصاص دارد.

این نگاه به دلیل این‌که از عناصر قدرتمند معنوی برخوردار بود، و در درون خود، با حس و شور و حال خاصی آمیخته بود، موجب شد ادبیات شاعرانه رشد کند. ما در شعارها، رجزخوانی‌ها، شوخ‌طبعی‌ها حتی سرودها، جریان داستان را می‌بینم.

این ادبیات صرفاً بر طبل شور کوبیدن و تهییج نیست، بلکه یک داستان در آن وجود دارد، یک هدف، یک شعور و یک مسیر را در خود دارد. اگر در تک‌تک نغمه‌ها و سرودهای آن دوره دقت کنیم، می‌بینیم یک خط داستانی دارد و از یک جایی می‌خواهد مخاطب خود را به نقطۀ اوج برساند و فراز و فرودی را تجربه کند.

یک جریان ادبی که نمی‌توان عنوان دقیقِ جریان ادبی را به آن داد، بلکه ترکیبی از یک حس فردی، یک عنصر شناختی و یک بُعد معنوی و فضایی است که تاریخ ایجاد کرده است.

پرشورترین مجموعه‌های بعد از جنگ کنگره‌های شعر دفاع مقدس هستند که شمار زیادی از شاعران جوان که بسیاری از آنان اکنون صاحب‌نام هستند، دفاع مقدس را تجربه کرده بودند و برای بازخوانی خاطرات خود به مناطق جنگی سفر می‌کنند، سروده‌هایی را می‌آفرینند که این سروده‌ها آثار ماندگاری می‌شوند و خیل عظیمی از نگاه‌های جوان را به سمت خود می‌گردانند و امروزه بسیاری از آنان به عنوان ارزش‌های ادبی حوزۀ شعر شناخته می‌شوند.

در سال‌های بعد هر چقدر جلوتر می‌رویم به یک گردآوری موزون‌تر و جمع‌آوری نگارشی منسجم‌تر و هدفمندتر می‌رسیم و در این‌جا نویسندگان به صحنه وارد می‌شوند، و از مستندنویسی و گزارش‌نویسی به سمت خاطره‌نویسی و یادداشت‌نویسی حرکت می‌کنند که آن هم بازتاب چیزی است که تجربه کرده‌اند. اما به‌خاطر فاصلۀ کوتاهی که با رویداد وجود دارد، شور و حرارت آن بیشتر از چیزی است که از یک اثر ادبی مورد انتظار است.

در این آثار احساسات و عواطف بیشتر جاری است و از این‌که خدشه‌ای به واقعه وارد شود بیم و هراس وجود دارد. برای همین ما آن هاله‌ای از تقدس‌گرایی را – که شاید تعبیر دقیقی هم نباشد – می‌بینیم یا نگاه یک جانبه‌ای که بیشتر در آن آثار نماد و نمود پیدا می‌کند و شاید از منظر خواننده‌ای که از این فضا دور است وارد یک فضای یک‌دست شدیم که فضای متمایز یا پرچالشی نیست، فضای چندجانبه و چند وجهی نیست.

مخاطب کنونی غالباً احساس می‌کند وارد یک کانال شده است و در حال دیدن یک موضوع با یک ادبیات، یک لحن، یک رفتار است و بخش‌های دیگر، حتی نبود عنصر خیال، زیبایی، خلاقیت، جذابیت‌آفرینی و… را نادیده می‌گیرد.

این جریان در دهۀ هفتاد دچار تحول شد و از این‌جا به بعد پای روایت به میان آمد. مسائلی مانند این‌که یک موضوع را چگونه روایت کنیم و چگونه با تمام جذابیت‌ها و خلاقیت‌هایش به مخاطب برسانیم. یکی از ناشران فعال در این حوزه، سورۀ مهر بود که از این‌جا به بعد جریان ادبیات به سمت ادبیات مقاومت و ادبیات دفاع مقدس حرکت کرد. این مسیر با روایت‌گری آغاز می‌شود. یکی از کارهای جالب توجه از نظر من گزارش حلبچه است که با وجود کم‌حجم بودن، یک روایت دقیق و جزء به جزء از واقعه داده است یا کتاب دیگری به نام سفر به چزابه که نوشتۀ آقای جعفری است و با نوع دیگری از روایت‌گری مواجه می‌شوید. روایت از زاویۀ دید رزمنده یا فرماندهی است که خود درگیر جنگ است و در آن رویداد حضور داشته است.

در این‌جا نمی‌توان گفت که وارد عصر خلق ادبی شده‌ایم؛ روایت‌ها و یادداشت‌های بسیاری نوشته می‌شود، اما هنوز یک خلق ادبی که در خواننده شور و شعف ادبی ایجاد کند، به‌وجود نیامده است.

البته این روند به‌همین شکل در بیشتر کشورهای دنیا تجربه شده است. مثلاً جنگ و صلح تولستوی حدود پنجاه سال بعد از رویداد شکل می‌گیرد، یا دربارۀ جنگ 1917 هنوز آثار ادبی یا سینمایی تولید می‌شود، یعنی عناصر به‌تدریج کشف می‌شوند.

از دهۀ هشتاد به بعد مستندهای روایی و روایت‌های داستانی به‌تدریج شکل می‌گیرد و ادبیات شعری کمرنگ‌تر می‌شود. با این حال، هنوز با دیدن قلّه‌های ادبیات فاصله داریم. در اواخر دهۀ هشتاد به معنای واقعی رمان وجود نداشت، رمانی که یک موضوع را به‌عنوان هستۀ مرکزی خلق کرده باشد و از عنصر خیال و داستان‌پردازی و عناصر داستانی بهره ببرد و پرورش دهد و یک اثر انفجاری در مخاطب تولید کند.

در این‌جا این پرسش مطرح می‌شود که چرا ما رمان‌نویس نداریم؟ در جریان ادبیات ما می‌بینیم که بعد از روایت‌های داستانی، اولین گونۀ ادبی قابل لمس، داستان کوتاه و مینی‌مال‌ها هستند. داستان‌های کوتاهی که بخشی از دفاع مقدس را به ما نشان می‌دهند. در این‌جا خالقان آثار ادبی، عمدتاً به نسل دفاع مقدس تعلق دارند و نسل بعد ورود کمتری به ماجرا داشتند.

مخاطبان در حالت کلی، مراکز اسنادی بودند که به دلیل وجهۀ اسنادیِ یادداشت‌ها، روزنگارها و خاطرات به دنبال آماده‌کردن بستر تاریخ شفاهی بودند. این مراکز به دنبال ثبت خاطرات فرماندهان و گردآوری یادداشت‌ها و خاطرات بودند که هنوز بخش زیادی از آن هم انجام نشده است. عملیات‌های بزرگی همچون بیت‌المقدس و فتح‌المبین و خیبر هزاران هزار رویداد در خود دارند که زمینه‌های قوی آفرینش ادبی به‌شمار می‌روند و هنوز اندکی از آن هم استخراج نشده است.

دفاع مقدس رویداد منحصر به فردی در تاریخ ایران است. وقتی شما به کتاب تاریخ سوم راهنمایی یا کتاب هشتم قدیم نگاه می‌کنید تاریخ این سرزمین را مثلاً تا پایان دورۀ قاجار گفته است. اینک کل آن را بگذارید در برابر دفاع مقدس که اصلاً قابل مقایسه نیستند؛ یعنی اصلاً مقایسه‌ای شکل نمی‌گیرد. در دفاع مقدس یک امر ملّی، اعتقادی و معنوی در میان است که تمام عناصر لازم برای ایجاد شگفتی یک رویداد بزرگ را در کنار هم جمع کرده است.

من در این‌جا اصلاً از منظر نظامی و سیاسی نگاه نمی‌کنم؛ چون آن بحث دیگری است، اما از منظر اجتماعی بحث‌های زیادی مطرح است که هنوز به آن‌ها پرداخته نشده است. از جمله: مهاجرت جنگ‌زدگان و شکل‌گیری نوعی همگرایی در سایر مناطق کشور، بمباران شهرها، حمایت‌های مردمی، اعزام‌ها و بحث‌های متنوع دیگر.

در گام نخست، وظیفۀ اصلی نهادها ثبت و ضبط این وقایع است، زیرا در طول زمان طبیعتاً کمرنگ خواهد شد. مجلس آلمان، در یکی – دو سال گذشته مصوبه‌ای داشته است، مبنی بر این‌که خاطرات همۀ مردم آلمان شرقی از سال 1945 تا 1990 ثبت شود. این وظیفه ملّی است. یعنی اگر آن را ثبت نکنید استخراج تجربیات حاصل از آن ناممکن خواهد بود. پس اولین سیاست باید ثبت و ضبط خاطرات و رویدادها باشد که تا الان هم چندان موفق نبوده‌ایم.

تاکنون حدود سی هزار اثر در زمینۀ دفاع مقدس منتشر شده است، اما دربارۀ رویدادهای ما چقدر است؟ عملیات‌های ما چقدر است؟ شهدای ما چقدر است؟ جانبازان ما چقدر است؟ آزادگان ما چقدر است؟ مهاجران ما چقدر است؟ زنانی که در جنگ نقش داشتند؛ کجا دیده شده‌اند؟ نقش کودکانی که در جنگ یا پشت جبهه‌ها بودند، کجا دیده شده است؟

من دیده بودم که یک پسر بچۀ دوازده یا سیزده ساله درگیر یک هواپیمای ساقط‌شدۀ دشمن می‌شود. او بدون هیچ تجربه‌ای چنان استعدادی از خود نشان می‌دهد که آن خلبان اسیر می‌شود، و ما نمونه‌های بی‌نظیری از این دست داریم که اصلاً ثبت نشده‌اند. شاید یکی از دلایل این اتفاق، این باشد که ما در عصر پرچالشی هستیم که سرعت تحولات بالا است و مانع ثبت و ضبط شده است. از طرف دیگر، نظام‌سازی مشخصی برای این فرایند نداشتیم و بیشتر با موضوع‌شناسی و رویدادشناسی حرکت کرده‌ایم. از همین‌رو، کارها تک‌بعدی شده اند؛ حتی در کنگره‌هایی که برای شهدا برگزار شده است، ما کنگره‌های موضوعی نداشته‌ایم و طرح‌ها و پروژه‌ها نیز در بستر یک نظام کلی تعریف نشده‌اند و برای طی این مسیر سیاست‌گذاری کلان نشده است.

بنابراین، حتی اگر بگوییم که کار رویدادنگاری دفاع مقدس تمام شده است، باز هم رمان و داستان و شعر به یک جریان ادبی تبدیل نمی‌شود؛ چرا که آن سیاست‌گذاری کلان و آن نظام حامی وجود ندارد. آن چیزی هم که تا به حال تولید شده است به‌صورت هنر خلاقۀ فردی بروز پیدا کرده است. اشکال عمده‌ای که در این‌جا وجود دارد این است که متولیان توقع دارند همان کسی که صاحب خاطره است، اثر خلاقۀ هنری هم بیافریند. این‌چنین رویکردی زیان‌بار است و هم نظم داستان‌نویسی از بین می‌رود و هم نظم مستندنویسی.

این بحث از زاویه‌های گوناگون قابل نقد است، زیرا سیاستگذاری در ثبت و ضبط خاطرات به شیوه‌نامه‌های همگن، هم‌طراز، هم‌ساختار و هم بافتار و به یک مأموریت تبدیل نشده است. ما چیزی به نام چشم‌انداز و مأموریت(vision and mission)  باید داشته باشیم، اما فاقد چشم‌انداز هستیم، شما وقتی چشم‌انداز ندارید نمی‌دانید به کجا خواهید رسید، فقط حرکت می‌کنید و به‌همین دلیل ما در این سی‌هزار اثر، صدها اثر مشابه می‌بینیم که نویسنده و راوی یکی بوده است. صدها اثر می‌بینیم که حتی اعتبارسنجی آن‌ها زیر سؤال است؛ چون نظام‌یافته نبوده است. در چنین فضایی نمی‌توان انتظار داشت که به بحث سیاستگذاری رمان وارد شویم.

سیاستگذاری رمان یک سیاست‌گذاری تکلیف‌مدار و نقطه‌گذار نیست؛ یک بستر دارد که می‌تواند بیشتر افراد را به سمت خود فرا خواند و برای آنان انگیزه ایجاد کند تا استعدادشان شکوفا شود.

عرصۀ چهارگانه‌ای در جهان وجود دارد که دانش، آگاهی، علم و تجربه را دربر می‌گیرد. هر یک از این عرصه‌ها نباشد نمی‌توان تولید یک اثر خلاقه را انتظار داشت. این عناصر باید به همدیگر پیوند بخورند. یعنی اگر فقط کلاس داستان‌نویسی برای آموزش داشته باشیم و کارگاه‌های خلاقه نداشته باشیم یا کارگاه‌ها را داشته باشیم و مدارسش را نداشته باشیم یا سنجه‌های کارگاهی را نداشته باشیم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم اثر خلاقه‌ای تولید شود.

ترکیب این‌ها به‌اضافۀ علم روزآمد است که می‌تواند جریان‌سازی کند. امروزه دو دهه از کنار رفتن سیال ذهن در دنیا گذشته است، اما این‌جا ما هنوز توصیه به نوشتن بر اساس سیال ذهن داریم. برای همین است که ادبیات دفاع مقدس ما با این‌که مایه‌های بسیار قدرتمندی دارد، هنوز جهانی نشده است.

از بیش از هفتصد اثری که تاکنون دربارۀ جنگ به زبان انگلیسی منتشر شده، تنها ده اثر از آنِ ماست. ششصد و نود اثر برای آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها و جهان عرب است. این عدد، فرضی و خیالی نیست و کاملاً دقیق است؛ یعنی به تعداد انگشتان دست. حتی اسنادی که ما داریم هم جهانی نشده است. مثلاً عملیات بیت‌المقدس یکی از مهم‌ترین عملیات جنگی در تمام تاریخ جنگ‌های دنیاست؛ ولی با این‌حال هنوز جهانی نشده است. چرا این اتفاق نیفتاده است؟ آیا می‌توانیم فقط بگوییم چون در جهان پرچالش زندگی می‌کردیم و یک زیست دفاعی داشتیم فرصت آن ایجاد نشده است؟ ادبیات فرصت خودش را پیدا می‌کند. کسی به آن فرصت نمی‌دهد، خودش این فرصت را پیدا می‌کند، اما ساحت این فرصت‌ها باید ساخته شود تا نویسنده بتواند در اتاقش موضوع دفاع مقدس را بازنمایی کند. البته بحث‌هایی که مطرح شد برای مسئله‌شناسی و نقد جریان‌شناسی بوده است و در نگاه رو به آینده، قطعاً افق این ادبیات بسیار روشن است و آیندۀ بسیار امیدوارانه، فراگیر و جهانی دارد؛ یعنی اصلاً ما نباید حسرت بخوریم که یک جنگ و صلحی وجود دارد و ما نداریم. ما در جهانِ خلق این ادبیات هستیم.

تجربه‌های این دو دهه نشان‌دهندۀ آماده بودن فضای بین‌الملل برای مطالعۀ ادبیات حوزۀ دفاع مقدس است. خصلت ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی یک خصلت شناختی است تا احساسی و در طول زمان جایگاه خود را در خارج از کشور پیدا خواهد کرد. اگر آثار برتر ادبیات دنیا را نگاه کنید، ریسمان داستانیِ احساسی که حوادث را به‌هم پیوند می‌دهد، عنصر جنگ است. وجه ممیزی در ادبیات دفاع مقدس، همان ادبیاتِ شناختی است. بنابراین، احساس می‌کنم ادبیاتِ داستانی دفاع مقدس کاری آتیه‌دار است.